بانک اس ام اس و پیامک های جدید

با استفاده از پیامک ها و اس ام اس هایی که در این بانک خواهید یافت می توانید وانمود کنید که شما هم جذاب و به روز هستید !

بانک اس ام اس و پیامک های جدید

با استفاده از پیامک ها و اس ام اس هایی که در این بانک خواهید یافت می توانید وانمود کنید که شما هم جذاب و به روز هستید !

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۶۷۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اس ام اس عارفانه» ثبت شده است

تو صمیمى تر از آنى که دلم مى پنداشت

دل تو با همه ى آینه ها نسبت داشت

تو همان ساده دل و یار نجیبى که خدا

در میان دل پاکت صدف آینه کاشت.


امشب بازهم پستچی پیرمحله ما نیومد ، یا باید خونمون رو عوض کنم یا پستچی رو

توکه هر روز برایم نامه مینویسی مگه نه؟


یادها رفتند و ما هم میرویم از یادها / کی پر کاهی بماند در میان بادها ؟


در زندگیش بی‌نهایت زحمت کشیده بود و بی‌نهایت هم پیشرفت کرده بود... اما هنوز ناراضی بود...

حق هم داشت... تقدیر، سرنوشت او را از منفی بی‌نهایت کلید زده بود...


هی با کله می‌خورد به دری که خدا اونو بسته بود. گریه می‌کرد، بی‌تابی می‌کرد، دعا می‌کرد...

اما انگار هیچ فایده‌ای نداشت... فکر می‌کرد خدا صدای اونو نمی‌شنوه...

ناگهان چشمش به در دیگری افتاد که خداوند از روی رحمتش گشوده بود...

سال‌ها بعد حکمت اون در بسته رو هم فهمید...


ته دل هرکس یه آرزوی بزرگ بود که در عین سادگی هرگز برآورده نشده بود...

جارو می‌خواست یک‌بار هم که شده خودشو تمیز کنه... آینه می‌خواست خودشو ببینه...

دوربین عکاسی آرزو داشت کسی یک‌بار از اون هم عکس بندازه... لغتنامه می‌خواست معنی خودش رو بفهمه...



چاپخانه همه تقویم‌ها را مثل هم چاپ کرد ولی تقویم روزهای هرکس با بقیه فرق داشت...


مدادپاک‌کن تمام شده بود... نمی‌دانست باید خوش‌حال باشد یا ناراحت...

خوشحال از پاک کردن اون‌همه اشتباه یا ناراحت از زیاد بودن آن‌ها...


صدقه
پیرمرد خسته کنار صندوق صدقه ایستاد . دست برد و از جیب کوچک جلیقه اش سکه ای بیرون آورد .

در حین انداختن سکه متوجه نوشته روی صندوق شد " صدقه عمر را زیاد می کند" منصرف شد.


جان اسیر دل، دل اسیر دوست، دوست چه می داند، دل اسیر اوست





پیراهن خیس ابر، تن پوش من است

صد باغ تبر خورده در آغوش من است

این زندگی کبود، این تلخ بنفش

زخمی است که سالهاست بر دوش من است


روى آن شیشه تبدار تو را "ها" کردم

اسم زیباى تو را با نفسم جا کردم

شیشه بدجور دلش ابرى و بارانى شد

شیشه را یک شبه تبدیل به دریا کردم

با سر انگشت کشیدم به دلش عکس تو را

عکس زیباى تورا سیر تماشا کردم


ای معنی انتظار، یک لحظه بایست

دیوانه شدم به خاطرت، کافی نیست؟

برگرد و نگاهم کن و یک جمله بگو

تکلیف دلی که عاشقش کردی چیست؟


ساده لباس بپوش، ساده راه برو

اما در برخورد با دیگران ساده نباش

زیرا سادگی ات رانشانه میگیرند

برای درهم شکستن غرورت . . .


متاسفانه در دنیایی زندگی میکنم که

به آدم عاشق میگن کودن و احمق

ولی به آدم هفت خط میگن مرد زندگی . . .


مردم جوری حرف می زنند که گویی همه چیز را میدانند

اما اگر جرات داشته باشی و سئوالی بپرسی آنها هیچی چیز نمی دانند . . .

(پائولوکوئیلو)

برای کسی که رفتنی است ، راه باز کنید

ایستادن و منتظر ماندن ابلهانه ترین کار دل است . . .


بعضی از آدم‌ها

همیشه نمک‌دان‌ اند

مراقب زخم‌ هایتان باشید . . .



همیشه

انسانها را از روی طعم انتخاب کن

نه از روی رنگ . . .



قله ای که یکبار فتح شود ، تفریحگاه عمومی خواهد شد

مواظب قله ات باش . . .


گذشته رو اگه به دوش بکشی کمرت خم میشه

ولی اگه بذاری زیر پات قدت بلند میشه . . .


حواستان باشد

شهابی که از زندگیتان میگذرد ، ممکنه فقط یه کرم شبتاب بزرگ باشد . . .


مرداب به رود گفت :

چه کردی که زلالی ؟!

جواب داد :

” گذشتم “



همیشه یادمون باشه که نگفته ها رو میتونیم بگیم

اما گفته ها رو نمى تونیم پس بگیریم . . .



چه نقاش ماهری است

فکر و خیال

وقتی که دانه دانه موهایت را سفید می کند . . .


بی تو اما عشق بی معناست ، می دانی؟

دستهایم تا ابد تنهاست ، می دانی؟

آسمانت را مگیر از من ، که بعد از تو

زیستن یک لحظه هم ، بی جاست ، می دانی؟


پاهایم را که درون آب می زنم، ماهی ها جمع می شوند

شاید این ها هم فهمیده اند / عمری “طعمه روزگار”بوده ام . . .



شاید با هم بودن سخت تکرار شود

اما به یاد هم بودن را هر لحظه میتوان تکرار کرد . . . .


 امان از این بوی پاییزی و آسمان ابری ، که آدم نه خودش میداند دردش چیست

و نه هیچ کس دیگر ، فقط میداند که هرچه هوا سردتر میشود ، دلش آغوش گرم میخواهد .



دلم درد می کند

انگار

خام بودند

خیال هایی که به خوردم داده بودی  . . .


گـفـت : بـگـو ضـمـایـر را

گـفـتـم : مــَن مـَن مـَن مــَن مَــن مــَن

گـفـت:فــقـط مــن ؟

گـفـتـم: بـقـیـه رفـتـه انـــد . . .


قدِ تو به عشق نمیرسید

غرورم را زیر پایت گذاشتم تا برسد ، اما باز هم نرسید . . .


کل اسم های تو موبایلم رو به اسم تو تغییر دادم

حالا هرروز بهم زنگ میزنی

یکبار هم نه ، چند بار ، تازه تغییر صداهم میدی

من که میدونم تو هم دلت تنگ منه  . . .


در شادی من شریک باش ای ساعت / در فکر لباس شیک باش ای ساعت

تعجیل بکن ، دلم برایش تنگ است / کم عاشق تیک و تاک باش ای ساعت . . .


عشق یعنی پاک بودن در فساد / آب ماندن در دمای انجماد . . .


کودکی که گناه خویش را بدون پرسش ما به گردن میگیرد در حال گذراندن نخستین گام های قهرمانی است

برای عشق مبارزه کن ولی هرگز گدایی نکن.


قدرت در هر جا که خود را خداگونه بنمایاند، خودبخود الهیات خاص خویش را تولید می کند.


خِرد، به عکس آنچه می‌گویند، با بالا رفتن سن به سراغ آدم نمی‌آید،

این امر بسته به دل است و دل هم با زمان، سر و کاری ندارد.


زندگی، هدیه ‌ای‌ست که من، هر بامداد که از خواب برمی‌خیزم، روبـان‌های دُور آن را به آرامی باز می‌کنم.


شیرینی‌پزی و عشق، همچون یکدیگرند؛ پای طراوت در میان است و همه‌ی مواد آن،

حتی تلخ‌ترین‌شان، به شیرینی دلپذیری تبدیل می‌شوند.


اندازه کردارهای ما مهم نیست، بلکه میزان عشق و دقتی که در آن وجود دارد مهم است.


اجازه نده کسی نزد تو بیاید، مگر اینکه هنگام بازگشت، شادتر و خوشحال تر باشد.


بیان پرسشی بجا، یعنی به نیمه‌راه خردمندی رسیدن.


عشق می تواند در مکانهای عجیب و غریب پنهان شود می تواند در پس چهرهایی دوستانه مخفی شود.
عشق درست وقتی که تو انتظارش را نداری می اید عشق می تواند در گوشه ای تنگ و تاریک پنهان شود.
عشق به سمت کسانی که در جوستجویش هستند می اید عشق می تواند در تلالو رنگین کمان مخفی شود
عشق حتی می تواند در ساختار مولکولی هر چیز نیز رسوخ کند و عشق پاسخی به همه پرسشهاست.


اگر میتوانستم فراموشت میکردم اما....
تو در آبی آسمان به من لبخند زدی
تو در خوش آوازترین ترنم آبی آب به قلبم پا گذاشتی
تو در قشنگترین لبخند کودکانه به چشمم نشستی
تو را با نوای قلبم پذیرفتم با آهنگ گوشنواز عشق
تو مرا با مهر خواندی و من....
به مهمانی سفره ی محبتت آمدم
اگر میشد از یادت میبردم اما...
تو را با جوهر خونم در پنهانی ترین زوایای قلبم با سوزن تیز صبر حکاکی کرده ام
چگونه میشود نقشی را که حک کرده ای پاک کردو از بین برد


مهربانی را وقتی دیدم که کودکی می خواست آب شور دریا را با آبنبات کوچکش شیرین کند


اگر دوست داشتن تو اشتباست، پس من نمی خواهم که درست باشم

و اگر زندگی کردن بدون تو درست است، من می خواهم برای بقیه زندگیم در اشتباه باشم


فراموشی به این آسونیا نیست امید من. دلم از تو رها نیست میخوام تو یاد من عشقت بمیره

ولی از قلب من مهرت رها نیست دارم آتیش می گیرم از جدایی ولی هیچ کس به فکر دل ما نیست خدایا پس میون 

این همه دل چرا حتی یکیشون با وفا نیست همه دنیا میدونن این حدیثو که آرامش برای عاشقا نیست


دیشب خواستم واسه دل خودم فال بگیرم وقتی فالنامه رو باز کردم

چشمم به شعری افتاد که هیچ ربطی به دل من نداشت تازه فهمیدم که دلم مال خودم نیست...