بانک اس ام اس و پیامک های جدید

با استفاده از پیامک ها و اس ام اس هایی که در این بانک خواهید یافت می توانید وانمود کنید که شما هم جذاب و به روز هستید !

بانک اس ام اس و پیامک های جدید

با استفاده از پیامک ها و اس ام اس هایی که در این بانک خواهید یافت می توانید وانمود کنید که شما هم جذاب و به روز هستید !

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

آمدیم از سفر دور و دراز رمضان / پی نبردیم به زیبایی راز رمضان
هر چه جان بود سپردیم به آواز خدا / هر چه دل بود شکستیم به ساز رمضان


باز ماه رمضان آمدست و روزه / رایگان گشت بلیط اتوبوس و موزه
باز در بند شدند لات و ابلیس و هبل / باز بلبل به چمن می فروشد غمزه
بعد افطار دلت گرد و قلمبه گردد / بس که خوردی کباب جوجه یکروزه !


دزد اومده خونمون همه جا رو بهم ریخته ... 2 تا فرشمونو برده ... زنگ زدیم پلیس اومده میگه خونتون دزد اومده؟

پـــ نــه پــــــ می خواستیم تغییر دکور بدیم گفتیم شما هم بیاین نظر بدین!


شیش تیغ کردم دارم به خودم میرسم مامانم اومده میگه جایی میخوای بری؟

پـَـَـ نــه پـَـَــــ گفتم امشب شب قدره ملائکه ها میان پایین خوش تیپ کنم شاید بتونم مخ یکیشونو بزنم!.


دختره میگه اگه من برم خارج تو با یه دختر دیگه ای دوست میشی؟

پَـــ نَ پَـــ میرم تو اتاقم خودمو حبس می کنم رو دیوارشم می نویسم: شاید این جمعه بیاید ... شاید


رفتم سوپری میگم نوشابه دارید یارو میگه نوشابه مشکی گفتم پـــ ... عصبانی شد گفت برو گمشو بیرون ....

میگم آقا میخواستم بگم پنیرم میخوام یارو کلی معذرت خواهی کرده میگه پنیر کیلویی میخوای ؟

گفتم پـَـَـ نَ پـَـَـــ متری میخوام!!!


دختره داره فیلم میبینه دوستش میگه:من عاشقه رادانم. دوستش میگه:کی؟بهرام؟

دختره میگه: پ نه پ سردار


رفتم کتابفروشی، به یارو میگم: از دکتر شریعتی چی دارین؟ میگه کتاباشو میخواین؟!

پـَـــ نــه پـَـــ ، لباس زیراشو میخوام...!



بابام اومده میگه: میخوای بخوابی؟ -اره.

خب الان مسواک زدی؟ - بله.

با خمیر دندون زدی؟ - بله.

خب خاک تو سرت!

میگم چرا؟ 

سه تا موقعیت پـَـــ نــه پـَـــ برات جور کردم هیچی نگفتی



رستم خنجر را کشید که سینه ی سهراب را بدرد که سهراب گفت، میخواهی مرا بکشی؟

پــــ نـــ پــــ خنجرمو نگاه واسه زنجانه، اصلیم هست، خریدم سر توپ خونه 8 تومان باورت میشه؟



داریم ۱۰ نفری بازی شبکه ای میکنیم
اومده میگه جدی حال میده؟
گفتم پَـــ نَ‌‌ پَـــ اسکولیم! عذاب داره اما میخوایم تهذیب نفس کنیم


تی شرت « دی اند جی » پوشیدم …داداشم میگه « دولچه ، گابانا » ست؟ میگم
پَـــ نَ پَـــ « داوود و غفوره »


رفتم به همسایه مون می گم تخم مرغ داری؟
می گه می خوای غذا درست کنی؟
پَـــ نَ پَـــ می خوام بخوابم روشون تا جوجه بشن بفهمم مادر بودن چه حسی داره


سر کلاس دستمو بلند کردم استاد میگه سوال داری ؟
پَــ نَ پَـــ ” های هیتلر”

کمرم درد می کنه یه پارچه بستم بهش.
داداشم میگه کمرت درد می کنه؟
گفتم پَـــ نَ‌‌ پَـــ می خوام ادای داداش کایکو رو در بیارم.


رفتم بچه خواهرمو از مهدکودک بیارم،
مربیه میگه: بچه رو میبریدش؟
گفتم پَـــ نَ‌‌ پَـــ همینجا میخورمش


سر امتحان برگه تقلبم و در آوردم دارم مینویسم
مراقبه دیده میگه تقلبه؟؟
گفتم پَـــ نَ‌‌ پَـــ دعای ابوحمزه ثمالیه


به داداشم میگم برو عصای آقاجون رو بیار؛
میگه آقاجون میخواد بره مگه؟
پـَـَـ نَ پـَـَــــ؛ میخواد به اذن پروردگار عصا رو تبدیل به اژدها کنه !


صبح پاشدم به زور، دارم لباس میپوشم، بابام میگه کلاس داری؟!

میگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ نگران لباسم شدم پاشدم ببینم هنوز اندازمه یا نه.


به مامانم میگم: فکر کنم دیگه وقتشه از تنهایی در بیام،هر چی باشه بیست و شش سالمه مامان…

میگه: یعنی زن میخوای پدرسوخته؟ میگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ یه داداش توپول موپول میخواستم روم نمیشه مستقیم به بابا بگم.


حس میکنم باید کارگردان می شدم ! هرکسی به من میرسد بازیگر است.


موقع Delete فولدر خاطراتت
ذهنم error می دهد،
گمانم یکی از فایلها در حال اجراست


صدبار به سنگ ، کینه بستند مرا / از خویش غریبانه گسستند مرا
گفتند همیشه بی ریا باید زیست / آیینه شدم باز شکستند مرا


تا بشکند امروز طلسمم برخیز / تا غصه جدا شود از اسمم برخیز !
این جسم ندارد آرزویی جز خاک / ای روح ! به احترام جسمم برخیز !


غم هجران تو را چاره و درمان چه کنم ؟ / همه روز و همه شب دیده ی گریان چه کنم ؟
ای که آرامش جان در گروی روی تو بود / رفتی و بی تو بر این حال پریشان چه کنم ؟
تن من نی شد و شد نغمه ی دل بی تو حزین / وای بر من تو بگو بـا نی نـالان چه کنم ؟
کس ندانست چه بگذشت میان من و تو / بی تو در انجمن این همه نادان چه کنم ؟


عزیز ! یادی بکن از یار خسته / غبار دوریت بر من نشسته
دگر تیری نزن بالی ندارم/ وجودم از غمت در هم شکسته


با یه قامت شکسته ، با نگاهی مات و خسته / سرشو برده تو شونش ، یه نفر تنها نشسته
توی تنهاییش یه درده ، جای پای قلبی سرده / گل سرخی بوده اما ، دیگه پژمرده و زرده
فارغ از دیروز و فرداش ، غرقه تو دریای درداش / حسرتش یه عشق نابه ، که وفا کنه به عهداش


جدایی را نمیخواستم خداکرد نمیدانم کدام نامرد دعا کرد بسوزد انکه غربت را بنا کرد مرا از تو تورا از من جدا کرد.


من پذیرفتم شکست خویش را، پندهای عقل دوراندیش را، من پذیرفتم که عشق افسانه است.

میروم از رفتن من شاد باش، از عذاب دیدنم آزاد باش، چون که تو تنهاتر از من میروی،

آرزو دارم تو هم عاشق شوی، آرزو دارم بفهمی درد را، معنی برخوردهای سرد را….


عزیزم زندگی همیشه بهار نیست .. گاه ابر سایه نمناکش رو برسر بهترینها میکشه!!

پس ای گل قشنگم اگر روزی این قطعه را خواندی و دیدی که نیستم قطره اشکی برای دل شکستم بریز!!!


نگاه ساکت مردم به روی صورتم دزدانه می افتد ، همه گویند عجب شاداست ، عجب خندان دل مردم چه میداند که من دنیایی از اشکم.


هر شب زغم عشق تو من خواب ندارم / فکر دل من کن که دگر تاب ندارم / بس گریه نمودم ز فراق غم عشقت / چشمم به زبان آمد و گفت اشک ندارم.


گاهی با دویدن برای رسیدن به کسی دیگر نفسی برای ماندن درکنار او باقی نخوهد ماند.


دلم تنگه برای گریه کردن ، کجاست مادر کجاست گهواره من؟ نگو بزرگ شدم نگو گریه به من نمیاد! بیا نوازشم کن دلم آغوش بی دغدغه میخواد ، کجاست مریم ناجی اون مریم پاک؟ چرا به یاد این شکسته دل نیست؟


دلی بستم به آن عهدی که بستی ، تو آخر هردو را باهم شکستی.


باتو بودن همیشه پرمعناست / بی تو روحم گرفته و تنهاست / باتو یک کاسه آب یک دریاست / بی تو دردم به وسعت صحراست


گر بدانم نیستی غمی نیست ز تنهایی …. اینکه هستی و تنهایم غم دارم.


غربت آن نیست که تنها باشی ، فارغ از فتنه فردا باشی ، غربت آن است که چون قطره ی آب در پی دریا باشی. غربت آن است که مثل من و دل در میان همه کس یکه و تنها باشی.


سایه ام امشب ز تنهایی مرا همراه نیست / گر در این خلوت بمیرم هیچ کس آگاه نیست / من دراین دنیا به جز سایه ندارم همدمی / این رفیق نیمه راه هم گاه هست و گاه نیست.


عاشقی با قلب من بیگانه شد / خنده از لب رفت و یک افسانه شد / حس و حالی بعد عشق آمد پدید / بعد آنشب زندگی غمخانه شد.


دلم بهانه میکند طلوع دیدن تورا ، تا به کجا دلم کشد حسرت دیدار تورا.


بسترم صدف خالی یک تنهاییست ، و تو چون مروارید گردن آویز کسان دگری!


یادته روز اول بهت گفتم میخوام با یه دروغ بزرگ حرفامو شروع کنم؟ تو اخم کردی ، گفتم : دوستت نداااااارم! بعد هردو تامون زدیم زیر خنده …

اما دیروز گفتی که میخوای با یه دروغ بزرگ خداحافظی کنی و بعد فریاد زدی : دوستت دارم!!

هر دومون بغض کردیم و تو رفتی برای همیشه.


ما پیغام دوست داشتنمان را با دود آتش به هم میرسانیم، نمیدانم آن سو برای تو تکه چوبی هست یا نه؟ من اینجا جنگلی را به آتش کشیدم…!


مدتی میگذرد از تو ندارم خبری ،چه کنم ناله من هیچ ندارد اثری، شب وروز از غم تو پریشان حالم، نه نشانی ز تو آمد نه پیامی جانم.


من همان برگم که بر روی درخت / لرزم از برد چنین پاییز سخت

در نهایت باید افتاد و گریست / به درخت گفت خداحافظ و رفت . .


پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می‎کند / بلبل شوقم هوای نغمه‎خوانی می‎کند

همتم تا می‎رود ساز غزل گیرد به دست / طاقتم اظهار عجز و ناتوانی می‎کند . . .


کم طاقتی عادت آن روزهایت بود این روزها برای گرفتن خبری از من عجیب صبور شده ای!


به هر یاری که جان دادم به پاس دوستی دشمنی ها کرد با من، در لباس دوستی


روزی فیلی زخمی شد و او را برای جراجی به اتاق عمل بردند ، پس از عمل ، دکتر از اتاق خارج شد و با تعجب دید که مورچه ای جلوی در اتاق قدم می زند ،

دکتر جلو رفت و پرسید : این جا چه می خواهی؟ مورچه جواب داد : آقای دکتر! این مجروح دوست من است ، آمده ام که اگر لازم شد برای آقا فیله خون بدهم.