حرف هایم را تعبیر می کنی ، سکوتم را تفسیر
دیروزم را فراموش ، فردایم را پیشگویی
به نبودنم مشکوکی ، در بودنم مردد
از هیچ گلایه می سازی ، از همه چیز بهانه …
من ؛ … کجای این نمایشم …؟
حرف هایم را تعبیر می کنی ، سکوتم را تفسیر
دیروزم را فراموش ، فردایم را پیشگویی
به نبودنم مشکوکی ، در بودنم مردد
از هیچ گلایه می سازی ، از همه چیز بهانه …
من ؛ … کجای این نمایشم …؟
کنــارت هستند…
تا کـــی؟
تا وقتـــی که خنده هایت را ببینند…
از پیشــت میروند یک روز…کدام روز؟
وقتی کســی جایت آمد ، وقتی که می گویند آن کسی نیستی که می خواستمت ! عاشقت نیستم …! آن مرد ِ زندگی من نیستی…
…دوستــت دارند. تا چه موقع؟ تا موقعی که :
کسی دیگر را برای دوســت داشـتن پیــدا کنـند ، تا وقتی که حتی یک قرار معمولی با رقیب جدیدت با حس دوست داشتن صورت گیرد ،
یا کنجکاوی برای دیدن یک شخص جدید با هر بهانه ای…
نه… فقط تا وقتی که نوبت بــــــازی با من تمام بشود مرا نشکن !
و این است بازی
با من بودن!
تا دیروز …
هرچه می نوشتم عاشقانه بود !
از امروز ..
هرچه بنویسم صادقانه است !..
عاشقانه دوستت دارم …
بگذار کافرم بخوانند
آنان که بی عشق … مردگی می کنند
و من با صلابت و بی شک !
به دلـــــم که قدمگاه تــــــــوست
مومنم و عاشــــــق …
یکبار باید از کسی که عاشقش هستی پنهان بشی تا دردش رو بدونی !
یکبار باید به خاطر چیزهائی که نداری تحقیر بشی تا دردش رو بچشی !
که اگر کسی با این ویژگی ها بود یا باشه تو دیگه قرار نیست باشی…
یکبار باید مثه مزاحم باهات برخورد بشه و بپیچوننت تا بدونی چقدر حس آویزونی بده…
یکبار باید بهت گفته بشه عاشقت نیستم تا حس کنی داری فقط بازی می کنی و از اول سرکار بودی…
بفهمی اینها یعنی چی… بچشی…
یکبار باید فکر کنی هدف کسی نیستی و فقط یک گزینه هستی…
یکبار باید بفهمی دلتنگی چه معنائی داره و دوری کسی که دوستش داری چقدر سخت…
رسیدن به هدف چه معنائی داره…
تا نچشی نمی فهمی…
تلخ منم،
همچون چای سرد
که نگاهش کرده باشی ساعات طولانی و ننوشیده باشی …
تلخ منم؛
چای یخ
که هیچکس ندارد هوسش را …
عشق ، عشق می آفریند . عشق ، زندگی می بخشد . زندگی ، رنج به همراه دارد .
رنج ، دلشوره می آفریند . دلشوره ، جرات می بخشد . جرات ، اعتماد می آورد .
اعتماد ، امید می آفریند . امید ، زندگی می بخشد . زندگی ، عشق به همراه دارد .
عشق ، عشق می آفریند.
و آخر سر نیز رویاهای عاشقانه ام با تو!
عاشقانه من !
به آسودگی با بادکنک هایت بازی کن !
کسی حق آزار و اذیت تو را ندارد !
ما مقصر خودخواهی های گذشته دیگران نیستیم !
آسوده باش ، تو را مواظبت می کنم و کلاغ ها و گربه های سیاه را از تو دور میکنم !
دوستت دارم…
یکـ کلمــه است بـا دنیـــایی از مسئـولیت !
گفـــتنش هنـــر نیست
مسئولــــیتـ پذیـــریشــ هنــــر است…
کوچکتر باشد یا بزرگتر، چه فرقی میکند؟
باید آنقدر مرد باشد که پای حرفش بماند !
وگرنه دهان هر نامردی بوی گند ” دوستت دارم ” های الکی میدهد…
دلت که تنگِ یک نفر باشد
خودِ خدا هم بیاید تا خوش بگذرد و لحظه ای فراموش کنی
فایده ندارد
تو دلت تنگ است
دلت برای همان یک نفر تنگ است
…تا نیاید
تا نباشد
هیچ چیز درست نمیشود
هیچ چیز…
او همیشه استقامت دارد
قلب او بسیار ظریف و شکننده است
بسیار فریبا
بسیار بخشنده
بسیار خوش آهنگ
او یک زن است
او یک زندگی است
به او احترام بگذار و به او عشق بورز…!
مـــــــــــــرد است دیگر
گاهی تند میشود گاهی عاشقانه میگوید
مـــــــــــــرد است دیگر
غرورش آسمان و دلش دریاست
تو چه میدانی ازبغض گلو گیر کرده یک مـــــــــــــرد
تو چه میدانی که چشمانت دنیای او شده
تو چه میدانی از هق هق شبانه او که فقط خودش خبردارد و بالشش؟
مـــــــــــــرد را فقط مـــــــــــــرد میفهمد و مـــــــــــــرد…
برایت قهوه می ریزم
کمی شیر
دو قاشق شکّر
میگذارم جلویت رویِ میز
گلدان گل را کنار تر می گذارم
تا بهتر ببینمت
قیافه ی جدی به خودم می گیرم
و با لهجهای که حالا برایِ خودم هم بیگانه است می گویم
قهوه ات سرد میشود
هر کجا که هستی
زودتر به خانه بیا
و همانطور می نشی ی ی ی ی نم تا تو یک روز بیایی…
به یادت هستم حتی اگر قرار باشد شبی بی چراغ در حسرت یافتنت تمام کوچه ها را قدم بزنم…
دیدن عکست تمام سهم من است.
از تو.
آن هم جیره بندی کرده ام،
تا مبادا،
توقعش زیاد شود!!!
… دل است دیگر،
ممکن است فردا خودت را از من بخواهد…!!!
آدمهایی که این جمله رو می شنون ؛ خوشبخت ترین آدمها هستند :
“عیب نداره با هم درستش می کنیم” …!
دوستت دارم
شکوهمند و افسانه ای
عاشقانه و دلبرانه
دوستت دارم
شکوهمند و افسانه ای
و لبریزم از ترس نبودنت
و لبریزم از ترس ندیدنت
و لبریزم از ترس های دگر…
تو را می بویم و همچون نسیم صبح گاهی
تنگ در آغوش میگیرم
تو را هر وقت می بینم
آسمان من
بسان مرغکی بی بال و پر
در حسرت پرواز میمیرم
مرا در یاب ای روشن تر از لبخند !!!
اندکی کسالت روحی دارم !
.
.
.
.
.
درمانش فقط یک کلمه است !
درمانش فقط خاموش کردن سکوت است !
یارم ، دلدارم لب به زبان بگشای و راز دل را بهر آن سیاه بخت سپید روی بگو !
دوست دارم از تو بنویسم بی آنکه در جست و جوی قافیه و ردیفی باشم بی آنکه واژه ها را انتخاب کنم و تو را در دل آنها جای دهم !
دوستت دارم…
گاهی کوچکم می بینی
گاهی بزرگ ! !
نه کوچکم نه بزرگ ! !
خودت هستی که دور می شوی و نزدیک ! ! !
دیگر به کسی نمی گویم "دوستت دارم "، انگار دوستت دارمهای من " خداحافظ " شنیده می شوند.
خودت باش و خودت را آنگونه که هستی دوست بدار ،
حتی اگر مجبور باشی برای خود بودن بهای سنگینی بپردازی،این بها را بپرداز و خودت باش
زندگی رقص واژگان است ، یکی به جرم تفاوت تنهاست ، یکی به جرم تنهایی متفاوت...
زندگی من سراسر حماقته ، اما کسی نمی دونه حماقتهای من اصول منه ،
اصولی که تو این دنیا غریبن،غریبتر از بی صدا شکستنم... کاش می تونستم حماقت نکنم... کاش
دلم برای کسی تنگ است
که همچو کودک معصومی
دلش برای دلم می سوخت
و مهربانی خود را نثار من می کرد
کسی که دستهای سپیدش را
به آب می بخشید
و شعرهای خوشی چون پرنده ها می خواند
دلم برای کسی تنگ است...
یک روز دیگر بدون تو گذشت و دوباره یک قطره اشک دیگر از چشمانم سرازیر شد و همچنان لحظه های بی تو...
آرامتر تکانش دهید
مرگ مغزی شده
زودتر باید دفن شود
چیزی هم برای اهدا ندارد
احساسم بود...
تا همین دیروز هم زنده بود، کسی لهش کرد و رفت...
نه از تو دلگیرم ، نه از خدا
تنها از دلم دلگیرم
که نبود این هر دو را نمی تواند تحمل کند...
جدایی نادر از سیمین اسکار می گیرد
جدایی من از تو عمرم را
نفرینت نمی کنم
فقط همین که دیگر جایت در دعاهایم خالی است برایت کافی است...!!!
ما زهر صاحب دلی یک رشته فن آموختیم
عشق از لیلی و صبر از کوه کن آموختیم
گریه از مرغ سحر،خود سوزی از پروانه ها
صد سرا ویرانه شد تا ساختن آموختیم
دل ما ظرف و اراده خداوند است پس اگر خداوند چیزی را برای ما اراده کند ما هم آن چیز را خواهیم خواست
حضرت مهدی (عج)
باز هم صبح شد،پروردگارا
از اینکه یک بار دیگر مرا لایق حیات دانستی سپاسگزارم ، از اینکه فرصت یک شروع مجدد را به من عطا کردی متشکرم
از تو میخواهم به من درک و درایتی بیش از پیش ببخشی تا امروز اشتباهات دیروز را تکرار نکنم
فرصتهایی که در اختیارم قرار میدهی از دست ندهم و از یاد نبرم که شاید فقط برای امروز بتوانم دوستانم و یارانم را دوست بدارم.
خالق من بهشتی دارد
نزدیک
زیبا
و بزرگ
و دوزخی دارد
که به گمانم کوچک و بعید
و در پی دلیلی ست که ببخشد ما را...
و محرم همان دلیل ست
معلم برای سفید بودن برگه نقاشیم تنبیهم کرد و همه به من خندیدند ...
اما من خدایی را کشیده بودم که همه می گفتند دیدنی نیست.
از تصادف جان سالم به در برده بود و می گفت زندگی خود را مدیون ماشین مدل بالایش است و خدا همچنان لبخند می زد...
از فریب انسانها دلگیر نشو چون اینان روی زمینی زندگی می کنند که روزی یکبار خودش را دور می زند.
I am happy to report that my inner child is still ageless
باید با افتخار اعلام کنم که کودک درون من هنوز جوان است.