شمالی کیست؟!
موجودی نجیب…با دماغی عجیب!!
گوجه خورشت چیست؟
نوعی پیتزای محلی که از نظر خاصیت با خاویار برابری میکند
و تقربا هر دو روز یکبار جزو سبد غذایی گیلکها قرار میگیرد
اهل خانه پس از صرف آن با گفتن: اوه بترکستیم مار از مادر خود تشکر میکنند!!
ته دلتنگی مره عاجز هاکرده / مه سر و صورته قرمز هاکرده
شه دله هدامه به ته امانت / ته معرفت مره رز رز هاکرده
واکنش مردها نسبت به رنگ موی همسرانشان
تهرونی ها: عزیزم ماه بودی ماه تر شدی..!
شمالی ها: تخت سر تی خی کله ره بشورن، سره دله ره بریه بورده!!!!
افتادن
از کدام سو؟
جاذبه می داند و بام
سقوط ندیدنی ست…
گاه
جاذبه آغوش می گشاید و
به تمامی جذبت می کند
گاه
تو چشم می گشایی و
جاذبه
مجذوب ِ تو می شود
تا…
بامی دیگر و
گاهی دیگر
شازده کوچولو از گل پرسید آدمها کجان؟
گل گفت:باد به اینور و آنورشان می برد!
این بی ریشگی حسابی اسباب دردسرشان شده!
بدنت را برای خود نگه دار
ذهنت را به من بسپار
که بدن های زیبا بسیارند و ذهن های
زیبا ، انگشت شمار ……
شاید اگر انسانیّــــــــــــت هم مارک دار بـــــــــــــود
خیلی از آدم ها به تن می کردند …
ایـن روزهــا
عجیـب دلـم بـچگـی مـی خواهـد …
/خستـه ام/
فـقط یـک قـلم لطـفاً …
می خواهـم خـودم را خط خـطی کنـم !
مـهـربـانـی تـا کـــــــی ؟؟
بـگـذارسـخـت باشم و سـرد !!
بـاران کـه بـاریــد … چـتـر بـگـیـرم و چـکـمـه !!!
خـورشـیـدکـه تـابـیـد … پـنـجـره ببـندم و تـاریـک !!!
اشـک کـه آمـد … دسـتـمـالـی بـردارم و خـشـک !!!
او کـه رفـت نـیـشخـنـدی بـزنـم و سـوت . . .
من به تو میگویم دوستــــــــــــت دارم
و تو به همـــــــــه
با گِل هم بسته نمی شود
دهانی که هرز می پــــــــــرد …. !
چــه بــــر سر عشــــــق آمــــد ؟؟؟
کـــــــه از افسانــــه هـــــــــا …..
رسیـــد بــــه صفحـــه حــــوادث روزنـــــامه هـــــا؟؟
هنوز هم مرا به جان “تو” قسم مى دهند…
مى بینى؛ تنها من نیستم که رفتنت را باور نمى کنم…!!!
هنگامی که در سکوت شب گوش فرا دهی، خواهی شنید که کوهها و دریاها و جنگلها با خود کم بینی و هراسِ خاصی نیایش می کنند.
همیشه رفتن بهترین نیست
گاهی میان رفتن وماندن هیچ فرقی نیست
چه قهر باشیم چه آشتی
اصل درست این است که عزیزان ما در خانه ی دل ما جای دارند . . .
هیچ کس ویرانیم را حس نکرد
وسعت تنهائیم را حس نکرد
در میان خنده های تلخ من
گریه پنهانیم را حس نکرد
در هجوم لحظه های بی کسی
درد بی کس ماندنم را حس نکرد
آن که با آغاز من مانوس بود
لحظه پایانیم را حس نکرد
اشک من جاری شد…
جای تو خالی بود
جـــــــــای تـــــــــو …
عکس تو درطاقچه ی کوچک قلبم خندید
شعر دلتنگی من سخت گریست
فـرهنـگ لـغـتهــا
نـیـاز بـه ویــرایــش دارند
بـرای مـعنی دلـتـنـگی
احتیـاج بــه ایــنهــمـه کـلمه نــیـســت,
دلتنـگی یــعنـــی
تـــو . . .
شب یعنی یاد تو
صبح یعنی دلتنگم برای تو
ظهر یعنی انتظار تو
عصر یعنی رویای دیدار تو
و تو یعنی تمام لحظه های من
خیلی به ما نزدیک شده بود دیگر داشت به حریم شخصیمان سرک میکشید
خوب رویش را کم کردی دیگر جرات نمیکند سمت ما بیایید
متوجه نبودی؟!
محبت را میگویم…
باید به فکر ساختن یک بادبادک بود….
هنوز هم با کمی نخ و کمی کاغذ می شود به گیسوان طلایی خورشید رسید…
آنقدر در میدان نگاه تو میروم و بر می گردم
تا مغناطیسی شوم
آنگاه هر چه قدر هم که مخالف باشی
باز به تو نزدیک می شوم
سوخته چون لاله عمری در فراق لالهرویی / بر لب آمد جان و ما را بر نیامد آرزویی
همه هست آرزویم که به بینم از تو رویی / چه زیان ترا که من هم برسم به آرزویی ؟
فصیح الزمان شیرازی
اینکه هر سو میکشم با خود نه پنداری تن است / گور گردان است و در او آرزوهای من است
سیمین بهبهانی
کیم من ؟ آرزو گم کرده ای تنها و سرگردان نه آرامی نه امیدی نه همدردی نه همراهی !!!
رهی معیری
آرزو دارد که بیند کشته آن بدخو مرا / وه که خواهد کشت آخر آرزوی او مرا
اهلی ترشیری
به ماه روی تو این آرزو که من دارم / هزار سال اگر بینمت هنوز کم است
بابافغانی شیرازی
شبی در عالم مستی همین قدر آرزو دارم / که مست از جای برخیزی و بنشینی به دامانم
فروغی بسطامی
مرا هرگز نباشد خواب و دارم آرزو گاهی / که خواب آید به چشمم بلکه جانانم به خواب آید
شیدای کردستانی
صفایی بود دیشب با خیالت خلوت ما را / ولی من باز پنهانی ، ترا هم آرزو کردم
شهریار
همه آرزوی دل را به تبسمی برآور / همه رنجهای جان را به کرشمهای دوا کن
دکتر صورتگر
ز بس زخم زبان خوردم ، دهان از گفتگو بستم / در دل را ز نومیدی به روی آرزو بستم
ابوالحسن ورزی