شب قدر، بهترین منزلگاه نیایشگران سرسپرده به مهر حق است.
شبی است که «لیلة البراتش» خوانند:
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
شب قدر، شبی که باید به یاد روی محبوب عزیز، آن یار پنهان رخسار،
با دردمندیهای عاشقانه نالید و دیدار او را از خدای طلبید.
شبی که باید در عاشقی ثابتقدم بود. در طلب کوشید و بیدار ماند و دیدار جست و احیا گرفت
و به نیایش پرداخت و کار خیر کرد و صالحات به جا آورد
و به نیازمندان رسید و دانایی طلبید و به دانشآموزی پرداخت.
شب قدر شبی است که باید شکواییه هجران را درنوردید و به امید وصل و دیدار،
بیدار نشست و از جام طهور «سلام» تا مطلع «فجر» سرمست بود.