هر کی دلتو شکست صداشو در نیار یه روز دلش می شکنه صداش در میاد
کوچکتر باشد یا بزرگتر، چه فرقی میکند؟
باید آنقدر مرد باشد که پای حرفش بماند !
وگرنه دهان هر نامردی بوی گند ” دوستت دارم ” های الکی میدهد…
کسی که رنگ پریدگی خزان را ادراک کرده
باشد به نیرنگ گل های رنگ رنگ دل نخواهد بست
به نامردانی چون تو دیگر دل نخواهم بست
نفرین به توی نامرد که با زیباترین نقاب به چهره رفیق درآمدی
نفرین بر آن مرامی که اینگونه به اعتمادم خیانت کرد
دار بزن … خاطرات کسی که تـو را دور زده
حالم خوب است …امّا گذشته ام درد میکند . . .
تســــبــیح میشوم زیر انگشــــتانت
دانـــه دانــــه میـــرانـــی ام
تا خــــودت را بالا ببـــــری . . .
به نامردی نامردان قسم جانا که نامردی
که نامردان خجل گشتند از بس که تو نامردی . . .
یکی را آرزو کردی و رفتی / برایش پرس و جو کردی و رفتی
تو هم تا آبرو از من گرفتی / مرا بی آبرو کردی و رفتی . . .
محبت به نامرد ، کردم بسی / محبت نشاید به هر نا کسی
تهی دستی و بی کسی درد نیست / که دردی چو دیدار نامرد نیست
دست از سرم بردار برو / ندارم حوصله ی این حرفارو
همه یادگاریات بخوره تو سرت / نه خودتو میخوام نه دردسرت !
مشکل از تو نبود
از من بود
با کسی حرف میزدم
که سمعک هایش را
پیش دیگری جا گذاشته بود . . .
در تنور عاشقی سرد مکن ، در مقام عشق نامردی مکن
حرف مردی میزنی مردانه باش ، در سرای عاشقی افسانه باش . . .
شاید ( درد ) را از هر طرف بخوانی
درد داشته باشد
اما
( درمان ) که نباشی ( نامرد ) می شوی ...
گفتی اندر خواب بینی بعد این روی مرا
ماه من ، در چشم عاشق آب هست وخواب نیست . . .
کسی که رنگ پریدگی خزان را ادراک کرده
باشد به نیرنگ گل های رنگ رنگ دل نخواهد بست
به نامردانی چون تو دیگر دل نخواهم بست
نفرین به توی نامرد که با زیباترین نقاب به چهره رفیق درامدی.
نفرین بر آن مرامی که اینگونه به اعتمادم خیانت کرد
نمیبخشمت
من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی آبی
ولی با منت و خواری پی شبنم نمیگردم . . .
ای نا رفیق.. به کدامین گناه ناکرده.. تازیانه می زنی بر اعتمادم
زیر پایم را زود خالی کردی . سلام پر مهرت را باور کنم.یا پاشیدن زهر نا مردیت را خنجری از پشت در قلبم فرو رفت پشت سرم را نگاه کردم .. کسی جز تو نبود
به نامردی نامردان قسم خوردم
که نامردی کنم در حق نامردان
آهای رفیق نامرد یه روز میشی پشیمون
پشیمونی چه سودت وقتی بمونی دلخون
چه قدر سخته دلت بخواد سرت رو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آوار نامردیش
همه وجودت له شده ....
زبیم و رنج نامردی دگر دردی نمیبینم
مزن لاف مروت را که من مردی نمیبینم
منم آن چوب سرگردان به ساحل میرسم زیرا
درون موج دریاها عقب گردی نمیبینم
پیش از این مردم دنیا دلشان درد نداشت
هیچ کس غصه ی این که چه می کرد نداشت
گمان کردم که با من همدل و همراه و همدردی ، به مردی با تو پیوستم ندانستم که نامردی
به نامردمان مهر کردم بسی
نچیدم گل مردمی از کسی
بسا کس که از پا در افتاده بود
سراسر توان را زکف داده بود
به حیلت گری خنجر از پشت زد
بخونم ز نامردی انگشت زد
مرا هرگز نباشد بیمی از مشت
برادر جان مرا نامردمی کشت
فتوت پیشه خندد روی در روی
زند نامرد ناکـــس خنجر از پشت
محبت به نامرد ، کردم بسی
محبت نشاید به هر نا کسی
تهی دستی و بی کسی درد نیست
که دردی چو دیدار نامرد نیست
ای نا رفیق.. به کدامین گناه ناکرده.. تازیانه می زنی بر اعتمادم
زیر پایم را زود خالی کردی . سلام پر مهرت را باور کنم.یا پاشیدن زهر نا مردیت را
خنجری از پشت در قلبم فرو رفت پشت سرم را نگاه کردم .. کسی جز تو نبود
نشسته ام....
کجا؟
...کنار همان چاهی که تو برایم کندی....
عمق نامردی ات را اندازه می گیرم