گاهی باید آرامش کسی را فرو ریخت ، تنها برای اینکه بفهمد تنها نیست!!
ندیدی چشم غمگین و تر من / تو رفتی و نشد این باور من
به پایت می نشینم تا بیفتد / دوباره سایه ی تو بر سر من
پیداست من ، به شعله تو زنده ام هنوز / در سینه من ، آتش پنهان من تویی
هر صبح با طلوع تو بیدار میشوم / رمز طلسم بسته چشمان من تویی
هر چند سرنوشت من و تو دوگانگی است / تنهای من ، نهایت عرفان من تویی
اگه یه روز بغض گلوت رو فشرد ، بهت قول نمیدم که می خندومت ولی میتونم باهات گریه کنم !
شب گم شده در سیاهی چشمانت / شد رود ستاره راهی چشمانت
قربان نگاه تو که اقیانوسی / افتاده به تور ماهی چشمانت
می دانی چند بار از فکر من گذشته ای ؟
فقط یک بار ! چون دیگر هرگز از خیالم نرفته ای !
بیا تا باورت گردد که بی تو کمتر از خاکم / ولی با تو به افلاکم
بیا با آرزوهایم بسازم خانه ای در دل / سراغم را نمی گیری مگر بیگانه ای با دل ؟
به که پیغام دهم ؟
به شباهنگ که شب مانده به راه ؟ یا به انبوه کلاغان سیاه ؟
به پرستو که سفر میکند از سردی فصل ؟ یا به مرغان نکوچیده شهر ؟
به که پیغام دهم که به یادت هستم ؟
همدم گل گشته ام ، همبستر خاکم مکن / قطره قطره می چکم ، از چشم خود پاکم مکن !
غم اگر سیرم کند ، غصه اگر پیرم کند ، دست بزرگ آسمون اگر زمین گیرم کند !
بازم میگم دوست دارم !
با چرخش روزگار هم درگیرم / انگار گره خورده به تو تقدیرم
من شاعر حرف های این دل هستم / یادت نرود ! بدون تو می میرم
سخت است که دور از رخ دلدار بمیرم / از حسرت گل در صف گلزار بمیرم
درد است مرا کز غم هجران تو دلبر / باشی تو طبیب و من بیمار بمیرم
یه شبی وقتی که خوابی ، چشاتو به خواب سپردی /
خودم دلتو میدزدم ، به جای دلی که بردی !
ماندن به پای کسی که دوستش داری ، قشنگ ترین اسارت زندگی است !
تا آخر عمر اسیرتم !
نمی دانست معنای خطر را / به باد آشنایی ، داد سر را
ندیدی بوسه باران کرد با شوق / درخت عشق ، لب های تبر را ؟
گر دلی دارم بدان در دست توست
گر تنی دارم بدان سر مست توست
گر دلم را بشکنی باز هم چه سود
کین دل ساده من پیوست توست.
عشق تو همچون افقی بی انتهاست
قلب من خالی ز هر رنگ و ریاست
زندگی با آرزو ها روبروست
با تو بودن از برایم آرزوست.
نمی خواهم بجز من دوست دار دیگری باشی
نمی خواهم برای لحظه ای حتی به فکر دیگری باشی
نمی خواهم صفای خنده ات را دیگری بیند
نمی خواهم کسی نامش به لبهای تو بنشیند
نمی خواهم به غیرازمن بگیرد دست تودستی
نمی خواهم کسی یارت شود در راه این هستی
نگاهی کردی و از خود نگرانم کردی
نگران ، پیش نگاه دگرانم کردی
من نظر باز نبودم ، تو به یک چشم زدن
در چراگاه نظر ، چشم چرانم کردی
از خدا میخوام نگام تو نرگس زیبای چشمات نیفته...!!!
تا زمانیکه...
بیای و با صدای بلند خودت بگی:
دوست دارم و میخوامت برای همیشه
خدایا یعنی میشه؟؟؟؟
این ساحل خسته را تو پیدا کردی
این موج نشسته را تو برپا کردی
من خامُش و خسته خفته بودم ای عشق
مرداب دل مرا تو دریا کردی . . .
گاهی حس کردن یک آغوش ، فقط لمس پوست با دست نیست ..
گاهی حس می کنی ، جسمش را ..
به شرطی که با قلب لمس کنی نه با دست ......
گاهــی کسـی رو دوســت داری ، نمی فهمــد !
گاهــی کسـی تو را دوست دارد ، نمی فهمـی !
گاهی هر دو هم را دوست دارید ، نمی فهمنــد !
عاقبت یک روز مغرب محو مشرق می شود
عاقبت غربی ترین دل نیز عاشق می شود
شرط می بندم زمانی که نه زود است و نه دیر
مهربانی حاکم کل مناطق می شود.
عشقو باید باورکرد ...
بوسه رو باید حس کرد ...
احساسو باید لمس کرد ...
امــــــــّـــــــــــا ...
دوست داشتنو باید ثابـــت کرد
سرم را شاید بتوانند گرم کنند دیگران
اما وقتی تو نیستی
هیچ کس نیست دلم را گرم کند.
با ارزش ترین چیز در زندگی ، دل آدم هاست !!!
اگه کسی بهت سپردش ، امانت دار خوبی باش !!!
گر توانی ای صبا بگذر شبی در کوی او / ور دلت خواهد ببر از ما پیامی سوی او
گر دلم را بینی آنجا گو حرامت باد وصل / من چنین محروم و تو پیوسته همزانوی او
تو فقط بمون کنارم / میشکنه بی تو حصارم
تو که میدونی به جز تو / تو دلم کسی ندارم
کاش بتوانیم آن صیاد خوش قلبی باشیم که با تور محبت بهترین ها را صید می کند :
قلب ها را...
آخرش حرف خودم شد ، اومدی شدی نگارم / عطر موهای تو پیچید تو تموم روزگارم
تورو از خدا میخواستم توی تک تک دعاهام / اومدی گفتی می مونی تو تموم آرزوهام.
هرچه دلدار بکرد با دل ما خوش باشد / خوش بسوزد دل ما گر دل او خوش باشد
ما که رفتیم ولی یاد دلش در دل ماست / خوش بمانم که اگر بی دل ما خوش باشد.
صدای باران زیباترین ترانه خداست که طنینش زندگی را برای ما تکرار می کند ؛
نکند فقط به گل آلودگی کفشهایمان بیندیشیم !!!
اگه قرار بود هرکسی بزرگترین غمش رو برداره و ببره تحویل بده
با دیدن غمهای دیگران آهسته غمش رو در جیبش میگذاشت و به خونه بر می گشت . . .
دوستان من مثل گندمند
یعنی یه دنیا برکت و نعمت ، نبودنشان قحطی و گرسنگی
و من چه خوشبختم که زردی خوشه های گندم در اطرافم موج میزند . . .
بگویم و بدانی یا نگویم و میدانی ، فاصله دورت نمیکند ،
وقتی در خوبترین جای اندیشه ام جا داری ، جایی که دست هیچکس به تو نمیرسد . . .