در خالصانه ترین گوشه قلبم آنجا که خبری از تاریکی نیست یاد شما میدرخشد
سالروز پیوندمان را تبریک میگویم
دوستت دارم
در خالصانه ترین گوشه قلبم آنجا که خبری از تاریکی نیست یاد شما میدرخشد
سالروز پیوندمان را تبریک میگویم
دوستت دارم
به پاکی قلبت سوگند بدون طنین زیبای صدایت نمیتوانم زندگی کنم
تا دنیا باقی است عاشقانه دوستت دارم
اولین سالگرد ازدواج مان را به تو تبریک میگویم
عشق را با تو تجربه کردم، امید به زندگی را در تو آموختم ، محبت را در قلب تو یافتم
با هر تپش قلبم میگویم دوستت دارم و چشمان همیشه عاشقم در انتظار توست
سالگرد ازدواجمان مبارک
خوشبختی من در بودن باتو است و روز رسیدن به تو تقدیر خوشبختی من است
تو آمدی و عمیق ترین نگاه را از میان چشمان دریایی ات به وصال قلبم نشاندی
زیباترین گلهای دنیا تقدیم به تو ، بهترین عشق دنیا
روز یکی شدنمان را از صمیم قلب تبریک میگویم
هیچ اتفاقی در دنیا مهمتر از انتخاب یک همسفر برای بقیه عمر نیست
عزیزم و همسفر دائمی من، سالگرد پیوندمان مبارک
عزیزم اگر در تمام لحظاتی که در یکسال گذشته به یاد تو بودم یک شاخه گل به تو هدیه میدادم
الان در باغ بزرگی از گل قدم میزدیم
سالگرد پیوند من و تو مبارک
در ثانیههای بودنت میمانم. در فصل شکست خوردنت میمانم
یک سال نه ده سال چه فرقی دارد. تا لحظه دل سپردنت میمانم و دوستت دارم
گرامیداشت سالگرد عروسی گرامیداشت یکسال عشق، اعتماد
مشارکت، تحمل و پشتکار است و البته تمدید آنها برای یکسال دیگر
سالگرد ازدواجمان مبارک
مبارک باشه میلاد شما خاتون
شمایی که ستاره جون میگیره توی چشماتون
شمایی که شدید معنای شعرای من عاشق
شما که زندگی میده بمن هرم نفسهاتون
در روز تولدت
تنها کمی
برای چشم به هم زدنی
دستت را به من بده
تا دلت را در آغوش گیرم
تولدت مبارک
عطر موهایت... نرمی دستانت.. راه رفتنت... صدایت.. حرف زدنت.. نگاه کردنت.. همه و همه مرا وا میدارد که در این روز شکر گذار باشم که شراب ناب چشمانت را مینوشم
به تو تبریک نمیگویم به خودم تبریک میگویم که چون تویی را دارم
تولدت مبارک
شاید غرور... یا شاید دل مشغولی های روزمره ...اجازه نمیدهد هر روز بگویم دوستت دارم
اما امروز روز توست روز تولدت بهترین بهانه برای یاد اوری اینکه بی تو نمیتوانم زنده بمانم
تولدت مبارک بهانه زندگیم
امروز تولد کـــسی است
کـــسی خوب
کــــسی که مثل هیچکس نیست
کـــسی که لبخند هایش بوی طراوت باران و بهار دارد
تولدت مبارک
روزی که تو آمدی
شعر نابی بودی
آفتاب و بهار با تو آمدند
روزی که آمدی
طوفان شد و پیکانی آتشین
در نقطه ای از جهان فرود آمد ...
و من با تو باور کردم
که می شود هم پای رنگین کمانی در باران قدم زد !
تولدت مبارک ...
پرواز در آسمان آرزوها و فرود در فرودگاه موفقیت را برایتان آرزومندم تولدتان مبارک
زندگی،
زنجیره ای از آغازهاست...
تا به رویاهایمان رنگ واقعیت ببخشیم.
امیدوارم تمامی آغازهای تو،
از نیزه های آفتاب پر فروغ گردند.
و تمامی رویاهای تو،
گرمی پیروزی را نوید دهند
روز تولد تو
روز نگاه باران
بر شوره زار تشنه
بر این دل بیابان
روز تولد تو
گویی پر از خیال است
یاس و کبوتر و باد
در حیرت تو خواب است
تولدت مبارک
زمین در انتظار تولد یک برگ من در حال شمارش معکوس صفر همیشه پایان نیست گاهی آغاز پرواز است
تولدت مبارک
زادروزت شیرین، پرعشق و نورآفرین باد.
قهقهه هایی آسمانی و آرامش زلال زندگی را برایت آرزو دارم
تودنیای بی سروته من چی دارم به جز خودت
می خوام که غوغا بکنم بیام جشن تولدت
تویک تولدی شدی به قلب زخمی ام ببین
که با تومن ظهور شدم احیا شدم مثل نگین
|^^^^^|
|^^^^^^^^^|
[***********]
تولد تولد تولدت مبارک
مبارک مبارک تولدت مبارک
بیا یه آرزو کن ؛بعدش شمعاتو فوت کن
منو ببخش بخاطر همه ی محبت های بیجا ، منو ببخش بخاطر همه کم محبتی هام
منو ببخش بخاطر همه ی دیدنت ها ، منو ببخش بخاطر همه ی نادیده گرفتنهات
منو ببخش بخاطر همه ی توجه کردن های بیجام ، منو ببخش بخاطر ندیدن همه ی توجه هات
منو ببخش بخاطر همه ی دوست داشتنت هام ، منو ببخش بخاطر همه ی دوست داشتنم هات
مرا ببخش که همیشه می گویم دوستت دارم / مرا ببخش اگر می بینم که نیستی و باز هم از آن چه نباید ، می گویم / مرا ببخش اگر دل داده گی ات را برای خود می خواهم /
اون منم که عاشقونه شعر چشماتو می گفتم
هنوزم خیس می شه چشمام وقتی یاد تو می افتم
هنوزم میای تو خوابم تو شبای پر ستاره
هنوزم می گم خدایا کاشکی برگرده دوباره
منو ببخش که نادیده گرفتم التماس اون نگاه نگرون رو
منو ببخش که گرفتم به جای دست عاشق تو دست عشق دیگرون رو
من رو ببخش نه به خاطر اینکه من لایق بخشش هستم بلکه تو لایق آرامش هستی
من آرامش تو رو حتی به ارامش خودم نیز ترجیح میدم
گر تو را از ابلهی کردم رها ، برمن ببخش/بر سر پیمان نه بر مهر و وفا ، بر من ببخش
راه ورسم عاشقی را نا بلد چون کودکان/اشتباه و ناروا کردم خطا ، بر من ببخش
منو ببخش عزیزم که از تو می گریزم
می سوزم و خاموشم تو خودم اشک می ریزم....
منو ببخش اگه خیلی بهت بدی کردم ...
منو ببخش که درخشیدی و من چشمامو بستم
منو بخشیدی و من چشمامو بستم
تو به پای من نشستی و جدا از تو نشستم
که نیاوردی به روم هر جا دلت رو می شکستم
برام بمون ، بهونه باش برای دل سپرد/نزار که آرزوم بشه یه روزی بی تو مردن
اینقدر نگو : اگه ببخشم کوچک می شوم ، اگه با گذشت کردن کسی کوچک می شد ، خدا اینقدر بزرگ نبود .
منو ببخش تنهام نزار ، برای آخرین بار
تنهام نزار ، بی من نرو ، نگو خدانگهدار
سالها شد که رخ زرد مرا دوست ندید / بس که خون جگر از دیده روان است مرا . . .
ناصحا، بیهوده میگویی که دل بردار از او ، من به فرمان دلم، کی دل به فرمان من است ؟
گریه کردم اشک بر داغ دلم مرحم نشد / ناله کردم ذره ای از دردهایم کم نشد
در گلستان بوی گل بسیار بوییدم ولی / از هزاران گل، گلی همچون وفا پیدا نشد . . .
دانستی اگر سوز شبانروز مرا / دامن نزدی آتش جانسوز مرا
از خنده دیروز حکایت چه کنی / بازآی و ببین گریه امروز مرا . . .
از خرابی می گذشتم، منزلم آمد به یاد
دست و پا گم کرده ای دیدم دلم آمد به یاد . . .
گر نخل وفا بر ندهد، چشم تری هست / تا ریشه در آب است، امید ثمری هست
آن دل که پریشان شود از ناله ی بلبل / در دامنش آویز که با وی خبری است . . .
قاصد که ازو به من خبر هیچ نگفت
گفتم که: تو را یار مگر هیچ نگفت؟
گفتا که: چرا، بگفتم آن گفته بگو
آهی به لب آورد و دگر هیچ نگفت . . .
دلربایانه دگر بر سر ناز آمده ای / از دل ما چه به جا مانده که باز آمده ای ؟
تو بی من تنگدل، من بی تو دل تنگ / جدایی بین ما فرسنگ فرسنگ
فلک دوری به یاران می پذیرد / به خورشیدش بماند داغ این ننگ . . .
عـاشق شدم تو را آخر چرا مرا باور نمیکنی ؟!
افتاده زیر پا صد پاره دل چرا بـاور نمی کنی ؟
ای آهوی روان انصاف کن کمی بر زخم مرهمی!
زخمم چو لاله گشت امّا تو بی وفا باور نمی کنی!
ای بی وفا ز داغ تو در دل شــــرر فتاد
وز دیده اشک غـــم ز محبت ثمر فتاد
جورم چنان بدل بنـــمودی که قلب من
گــردیده پاره پاره و از تن بدر فتاد
روزی که نگاهت دلم را نشانه رفت
گویی تمام غصه ها ازین خانه رفت
ماه از شبم گذشت وبی بهانه رفت
به چشمان خسته ام قسم یار بیوفا
خداحافظ ای یاد تو تار و پودم
خداحافظ ای قبله هر سجودم
خداحافظ ای گل، گل پرپر من
خداحافظ ای با بی وفا دلبر من ...
زیر سایه ات باتو
له شدم ز رسوایی
خسته ام دگر از خود
این همه شکیبایی
با دلم چه ها کردی
تو خود جفا هستی
بیوفا و نامردی
تو شروع یک دردی
تو دل مرا بردی
درغروب این قصه
در خیال من مردی
..
بی وفایی واژه ی تلخی ست ، حقیقتی زهرآگین ،
فرود دشنه، پی در پی ، بر پیکره ی دوستت دارمها ،
هرگز تبرئه ای نیست
آنکه را که را چنین به کشتن قلب آهنگین عشق برخاست و دلی را که پژمرد ...
خیالت تخت قلبت قرص قرص آنچنان ضربه بی وفاییت سهمگین بود که دیگر نای حتی اعتراض هم ندارم.