A joke is an epigram on the death of a feeling
(Friendrich Nietzsche)
لطیفه، طنزی است که به مناسبت مرگ یک احساس گفته می شود.
A joke is an epigram on the death of a feeling
(Friendrich Nietzsche)
لطیفه، طنزی است که به مناسبت مرگ یک احساس گفته می شود.
The advantage of a bad memory is that one enjoys several times the same good thing for the first time
(Friendrich Nietzsche)
مزیت یک حافظه بد در آنست که می توان چندین بار از یک چیز خوب برای نخستین بار لذت برد.
Those have most power to hurt us, that we love
(Francis Beaumont)
کسانی که به آنها عشق می ورزیم از بیشترین قدرت برای آزردن ما برخوردارند.
We must travel in the direction of our fear
(John Berryman)
باید در جهت ترسمان سفر کنیم.
Geniuses are the luckiest of mortals because what they must do is the same as what they most want to do
(W.H.Auden)
نوابغ خوش اقبال ترین انسانها هستند چرا که آنچه از آنان انتظار انجامش می رود همان کاری است که شیفته انجام آنند.
دخترها مثل سیب های روی درخت هستند. بهترین هایشان در بالاترین نقطه درخت قرار دارند.
پسرها نمی خواهند به بهترین ها برسند چون می ترسند سقوط کنند و زخمی بشوند،
بنابراین به سیب های پوسیده روی زمین که خوب نیستند اما به دست آوردنشان آسان است، اکتفا می کنند.
سیب های بالای درخت فکر می کنند مشکل ازآنهاست درحالی که آنها فوق العاده اند.
آنها فقط باید منتظر آمدن پسری بمانند که آن قدر شجاع باشد که بتواند از درخت بالا بیاید
خوشبختی را دیروز به حراج گذاشتند حیف من زاده ی امروزم.
خدایا جهنمت فرداست پس چرا امروز می سوزم
شعر یک بچه آفریقایی و استدلال شگفت انگیزش
وقتی به دنیا میام، سیاهم، وقتی بزرگ میشم، سیاهم، وقتی میرم زیر آفتاب، سیاهم، وقتی می ترسم، سیاهم،
وقتی مریض میشم، سیاهم، وقتی می میرم، هنوزم سیاهم...
و تو، آدم سفید، وقتی به دنیا میای، صورتی ای، وقتی بزرگ میشی، سفیدی، وقتی میری زیر آفتاب، قرمزی،
وقتی سردت میشه، آبی ای، وقتی می ترسی، زردی، وقتی مریض میشی، سبزی، و وقتی می میری، خاکستری ای...
و تو به من میگی رنگین پوست؟
زن عشق را کشف کرد و ازدواج را اختراع کرد! مرد تجارت را کشف کرد و پول را اختراع کرد.
زن پول را کشف کرد و « خرید کردن » اختراع شد! از آن به بعد مرد چیزهای بسیاری را کشف و اختراع کرد.
ولی زن همچنان مشغول خرید بود
ستاره پنج انتها داره...مربع چهار انتها داره...مثلث سه انتها داره...خط دو انتها داره...
زندگی یک انتها داره ...خدا کنه منو تو مثل دایره بی انتها باشیم.
دریاها نماد فروتنی هستند . در نهاد خود کوه هایی بلندتر از خشکی دارند ولی هیچ گاه آن را به رخ نمی کشند
عده ی زیادی هستند که منتظر خوشبختی هستن.
اما غافل از اینکه قانون طبیعت برعکسه اینه. این ”خوشبختیه“ که منتظر ماست. زیرا ما خالق او هستیم
کسایی که به فکرمون هستن رو به گریه می اندازیم.
ما گریه می کنیم برای کسایی که به فکرمون نیستن.
و ما به فکر کسایی هستیم که هیچوقت برامون گریه نمی کنن.
این دنیای کثیف لعنتی عشق هم دارد !!!!
نمی بینی نام مجنون را بر بیدی نهاده اند که بر سر هر خیابان با باد هر هوسی می لرزد.
ردپایت را که می گیرم، از تو دورتر می شوم، شاید کفشهایت را بر عکس پوشیده ای!!!
در زندگی ۳ راه برای رسیدن به هدف وجود دارد :
۱)اندیشه والاترین راه
۲)تقلید آسان ترین راه
۳)تجربه تلخ ترین راه
دیگه بهت نمیگم برو به جهنم آخه مگه جهنمی ها چه گناهی کردن که باید موجودی مثل تورو تحمل کنن !!!؟
فکر میکردم عاشقی هم بچگی ست ٬ اما حیف این تازه اول زندگیست .
زندگی چیزی شبیه یک حباب ٬ عشق ٬ آبادی زیبایی در سراب فاصله با آرزوهای ما چه کرد ؟
کاش میشد در عاشقی هم توبه کرد.
صدای آب می آید ٬ در حوض دلتنگیم چه میشوئی ؟
کمی آهسته تر ... ماهی کوچک دلم را در میان دستانت نمی بینی ؟؟
تیک ... تاک ... تیک ... تاک
با هر تیک ساعت به یادت میوفتم و با هر تاک ساعت دلتنگت میشم . . .
دوست دارم: فارسی
انگلیسی: iloveyou
احبک : عربی
ترکی: senis evar youroum
آلمان: ichie bed
پدات: افغانی
بابا به چه زبونی دیگه بگم دوست دارم خوب دوست دارم دیگه
پرنده لب تنگ ماهی نشسته بود ، و به ماهی نگاه میکرد و می گفت : سقف قفست شکسته چرا پرواز نمی کنی
چیزهایی را که دوست دارید، به دست آورید.
در غیر این صورت ناچارید چیزهایی را که به دست آورده اید دوست داشته باشید
حاصلضرب توان در ادعا مقداری ثابت است .
هرچه توان انسان کمتر باشد ، ادعای او بیشتر است و هرچه توان انسان بیشتر شود ، ادعایش کمتر می گرد.
آدم ها آن قدر زود عوض می شوند..آن قدر زود که تو فرصت نمی کنی به ساعتت نگاهی بیندازی
و ببینی چند دقیقه فاصله میان دوستی ها تا دشمنی ها فاصله افتاده است.
وقتی پیام نمیدم,
خیال نکن که بی
خیال توو
روزگارتم, تو
فکرتم, به یادتم زنده به انتظارتم,
چونکه خیلی به فکرتم
حس میکنم
کنارتم!
بار دگر ما را کلک زد دم از یک اتفاق مشترک زد برای لحظه ای با تو شکفتن هزاران بار قلبم را محک زد
خدایا!
گاهی که دلم از این و آن و زمین و زمان می گیره،
نگاهم را به سوی تو و آسمون می گیرم،
و آنقدر با تو درد دل می کنم،
تا کم کم چشم ایم با ابرهای بهار مسابقه می گذارند.
و پس از اون که قلبم سبک می شه.
تو می آیی و تمام فضایی دلم را پر می کنی.
آن وقت دیگر آرام می شم.
و احساس می کنم هیچ چیز نمی تونه مرا از پای دربیاره،
چون تو را در قلبم دارم.
می نویسم تنها به یاد او و برای او...می نویسم به یاد روزهای شیرین انتظار،به یاد لحظه های فراق و چشمان منتظر..........
همیشه سلام تو به شادباش یک اتفاق در من تکرار می شود به من نگو از حروف ِ نام ِ تو ساده بُگذرم
که من جز قشنگ ِ نام ِ تو حرف ِ دیگری نخوانده ام ! با من بگو به کدام زبان آفرینش بگویم که
تمام ِ دارایی منی صدای تو دلنشین چشم هات آینه با تو مهربان ! بهار همیشه در رگِ زمین شناورست...
مرا صد بار از خود برانی دوســــتت دارم** **به زندان خیانت هم کشانی دوســــتت دارم** **
چه سود از مهر ورزیدن** **چه حاصل از وفا کردن** **مرا لایق بــدانی یا ندانی دوســــتت دارم**
برای شنیدن صدای که دوستش میداری همین لحظه هم بسیار دیر است،
افسوس خواهی خورد زمانی را که آن سوی سیم ها کسی بی احساس میگوید:
برقراری ارتباط با مشترک مورد نظر مقدور نمی باشد
“ما بدهکاریم…
به کسانی که صمیمانه زما پرسیدند: «معذرت میخواهم، چندم مرداد است…؟»
و نگفتیم، چونکه مرداد،
گور عشق گل خونرگِ دلِ ما بودهاست…”
بگذار دستِ کم، گاهی، تو را به خواب ببینم!
بگذار در خیال تو باشم!
بگذار … بگذریم!
این روزها، خیلی برای گریه دلم تنگ است !
یاد گرفتم عشق با همه عظمتش ۲٫۳ ماه بیشتر زنده نیست !
یاد گرفتم عشق یعنی فاصله و فاصله یعنی دو خط موازی که هیچگاه به هم نمی رسند…!
یاد گرفتم در عشق هیچکس به اندازه خود خود ادم وفادار نیست
… یاد گرفتم هر چه عاشق تری تنها تری
من بیتکیه گاهم!
یک عالمه هم عشق منجمد دارم!
با تو اما
نه من گریه میکنم،
نه تو کمی شانه میشوی برایم!
…هیچ میدانی؟!
من به آغوش بیچشمداشت ِ تو
به چشم ِافسانه مینگرم؟!!
این روزها “بــی” در دنیای من غوغا میکند!
بــیکس ، بــیمار ، بــیزار ، بــیچاره ، بــیتاب ، بــیدار ، بــییار ، بــیدل ، بــیریخت ،
بــیصدا ، بــیجان ، بــینوا ، بــیحس ، بــیعقل ، بــیصاحاب ، بــیخبر ، بــینشان ،
بــیبال ، بــیوفا ، بــیکلام ، بــیجواب ، بــیشمار ، بــینفس ، بــیهوا ، بــیخود ،
بــیداد ، بــیروح ، بــیهدف ، بــیراه ، بــیهمزبان ، بــیتو ، بــیتو ، بــیتو…
پیداست هنوز شقایق نشدی
زندانی زندان دقایق نشدی
وقتی که مرا از دل خود می رانی
یعنی که تو هیچ وقت عاشق نشدی
زرد است که لبریز حقایق شده است
تلخ است که با درد موافق شده است…
عاشق نشدی وگر نه می فهمیدی
پاییز بهاریست که عاشق شده است…
میخواهمت
به اندازه همه خواستنهای بی انتها
میخواهمت
به اندازه تمام باورهای یک عاشق
میخواهمت
به اندازه رویاهای یک کودک
و نمیدانم تو هم من را اینقدر صادقانه میخواهی
نمیدانم …
من در این تنهایی غرق افکار تو ام
و سکوتی مبهم که گرفته همه دنیای مرا
عشق تو میدرد از هم رشته ی عقلم را
به کجا رفتم من…
دلم باز هوایت کرده
انگار تنش دوباره داغ شده
نکند که تب کرده…
وای خدا دوباره باید پاشویه اش کنم
اما یعنی اینگونه خوب می شود؟
داغی دلم مرا واداشت صدایت کنم
اما…
تو آنقدر سرد بودی که تب دلم یخ زد
کاش همان پاشویه اش می کردم
کاش….
خدا جون میشه تو امشب، منو تو بغل بگیری؟
بگی آروم توی گوشم ، دیگه وقتشه بمیری
خدا جون میگن تو خوبی ، مثل مادرا می مونی
اگه راست میگن ببینم ، عشق من کجاست میدونی؟
خدا جون میشه یه کاری ، بکنی به خاطر من؟
من می خوام که زود بمیرم ، آخه سخته زنده موندن
من که تقصیری نداشتم ،پس چرا گذاشته رفته؟
خدا جون تو تنها هستی ، میدونی تنهایی سخته
خدا جون می خوام بمیرم تا بشم همیشه راحت
ولی عمر اون زیاد شه حتی واسه یه ساعت
خدا جون میشه تو امشب منو تو بغل بگیری؟
بگی آروم توی گوشم دیگه وقتشه بمیری…
چشمانی که خسته نمی شد از خیره شدن به تو
این روزها می بارد لحظه های بی تو بودن را
آشفته حال می جویمت
بارانی تر از همیشه…
عاشق هم شدی
مثل ” زلیخا ” سمج باش
آنقدر رسوابازی در بیاور تا
خدا خودش پادرمیانی کند ….
تقصیر فاصله نیست
هیچ پروازی
مرا به تو نمی رساند
وقتی که تو
در کار گم کردن خود باشی…