در عجبم چطور هنوز ستون فقراتت سالم است وقتی با این انهدام سخت از چشمانم افتادی !
در عجبم چطور هنوز ستون فقراتت سالم است وقتی با این انهدام سخت از چشمانم افتادی !
تنها گرگها نیستند که لباس میش می پوشند
گاهی پرستوها هم لباس مرغ عشق برتن می کنند..
عاشق که شدی کوچ میکنند
پیش هر تیغی سپر باید گرفت / پیش تیغ دوست سر باید گرفت
جانب خود را مبین گر عاشقی / جانب دوست در نظر باید گرفت
خسته ام از لبخند اجباری / خسته از حرفهای تکراری
خسته ام از آدمهای تکراری / خسته از محبت های خالی
ارزش بعضیا اندازه اشکه که از چشمات بیفتن
نه اندازه نبض که اگه نباشی نباشن …
بازی با رنگها بسیار زیبا و آرامش بخش است ،، به شرطی که از آن برای رنگ کردن همدیگر استفاده نکنیم
زنگ زدند؛ رفتگر محله بود. گفت: ((آقا این عکس رو دیشب توی زباله های شما پیدا کردم.)) عکس تو بود.
نشسته ام....
کجا؟
...کنار همان چاهی که تو برایم کندی....
عمق نامردی ات را اندازه می گیرم
همیشه به من میگن مثل بچه ی آدم رفتار کن...... من نمیدونم مثل هابیل باشم یا قابیل!؟
از من که گذشت اما اگر باز در سرت هوای خداحافظی داشتی از همان ابتدا سلام نکن !!
هست را اگر قدر ندانی می شود بود ! و چه تلخ است هستی که بود شود و دارمی که داشتم !
آدما مترسک نیستن که وقتی واسه کلاغهای دلت تکراری شدن اونو با یکی دیگه عوض کنی ! خودت باش قبل از اینکه مترسک دیگران بشی .
تو باور نداری این حرف ها را ! وگرنه... من سالهاست برای آنکه در فال تو باشم ، در قهوه تــو... غرق شده ام ...!
دنبال واژه نباش.کلمات فریبمان میدهند....
وقتی اولین حرف الفبا کلاه سرش میرود فاتحه ی بقیه ی حروف را باید خواند...
می خواهم اعتماد کنم اما بد جایی دنیا آمده ام ... زمین ؛ جایگاه مارهای خوش خط و خالی بود که هر روز نیشم می زدند
تلاش برای زنده کردن یک رابطه از دست رفته
مثل اینه که بخوای یه چای سردشده رو با ریختن آب جوش گرم کنی
نه رنگش مثل اول میشه نه طعمش
عیبی ندارد،باز هم خودت را بزن به آن راه!
خودت را که به آن راه می زنی
میخواهم تمام راه های دنیا خراب شود !
این منم پنهانترین افسانه ی شبهای تو / آنکه در مهتاب باران شوق پیدایی نداشت
خواستم تا حرف خود را با غزل معنا کنم / زیر باران نگاهت شعر معنایی نداشت . . .
میدونی چرا بارون از پشت شیشه قشنگ تره
چون بدون اینکه خیس بشی احساسش میکنی
مثل دیدن گریه کسی که خیلی دوستش داری ، همینطوره مگه نه
وقتی ناله های خرد شدنت زیر پای بارون
نوای دل انگیزی شد چه فرقی می کند برگ سبز کدام درختی . . .
عشق لالایی بارون تو شباست ، نم نم بارون پشت شیشه هاست
لحظه شبنم و برگ گل یاس ، لحظه رهایی پرنده هاست
لحظه عزیز با تو بودنه ، آخرین پناه موندن منه
توی زندگیت بارون نباش که فکر کنند با منت خودتو به شیشه میکوبی
ابر باش که منتظرت باشند که بباری
یادگاری واسه بارون ، آرزوهایی که خاک شد
وقتی رفتی زیبا ، انگار روح از تنم جدا شد
نیمکت چوبی کهنه نم گرفته زیر بارون ، زیر سقف بی قرار شاخه های بید مجنون
ابر بی طاقت پاییز مثل من چه بی ستارست ، مثل من شکسته از این نامه های پاره پارست
بارون و دوست دارم هنوز / چون تو رو یادم میاره
حس می کنم پیشه منی / وقتی که بارون می باره . . .