عاقبت یک روز مغرب محو مشرق می شود
عاقبت غربی ترین دل نیز عاشق می شود
شرط می بندم زمانی که نه زود است و نه دیر
مهربانی حاکم کل مناطق می شود.
عاقبت یک روز مغرب محو مشرق می شود
عاقبت غربی ترین دل نیز عاشق می شود
شرط می بندم زمانی که نه زود است و نه دیر
مهربانی حاکم کل مناطق می شود.
عشقو باید باورکرد ...
بوسه رو باید حس کرد ...
احساسو باید لمس کرد ...
امــــــــّـــــــــــا ...
دوست داشتنو باید ثابـــت کرد
سرم را شاید بتوانند گرم کنند دیگران
اما وقتی تو نیستی
هیچ کس نیست دلم را گرم کند.
با ارزش ترین چیز در زندگی ، دل آدم هاست !!!
اگه کسی بهت سپردش ، امانت دار خوبی باش !!!
گر توانی ای صبا بگذر شبی در کوی او / ور دلت خواهد ببر از ما پیامی سوی او
گر دلم را بینی آنجا گو حرامت باد وصل / من چنین محروم و تو پیوسته همزانوی او
تو فقط بمون کنارم / میشکنه بی تو حصارم
تو که میدونی به جز تو / تو دلم کسی ندارم
کاش بتوانیم آن صیاد خوش قلبی باشیم که با تور محبت بهترین ها را صید می کند :
قلب ها را...
آخرش حرف خودم شد ، اومدی شدی نگارم / عطر موهای تو پیچید تو تموم روزگارم
تورو از خدا میخواستم توی تک تک دعاهام / اومدی گفتی می مونی تو تموم آرزوهام.
هرچه دلدار بکرد با دل ما خوش باشد / خوش بسوزد دل ما گر دل او خوش باشد
ما که رفتیم ولی یاد دلش در دل ماست / خوش بمانم که اگر بی دل ما خوش باشد.
صدای باران زیباترین ترانه خداست که طنینش زندگی را برای ما تکرار می کند ؛
نکند فقط به گل آلودگی کفشهایمان بیندیشیم !!!
اگه قرار بود هرکسی بزرگترین غمش رو برداره و ببره تحویل بده
با دیدن غمهای دیگران آهسته غمش رو در جیبش میگذاشت و به خونه بر می گشت . . .
دوستان من مثل گندمند
یعنی یه دنیا برکت و نعمت ، نبودنشان قحطی و گرسنگی
و من چه خوشبختم که زردی خوشه های گندم در اطرافم موج میزند . . .
بگویم و بدانی یا نگویم و میدانی ، فاصله دورت نمیکند ،
وقتی در خوبترین جای اندیشه ام جا داری ، جایی که دست هیچکس به تو نمیرسد . . .
بیا تا من و تو جانانه باشیم / یکی شمع و یکی پروانه باشیم
به پای سایه های گل نشینیم / دعا بر هم کنیم تا زنده باشیم . . .
تو را به رخ تمام شقایق ها میکشم و میگویم :
تا گل من هست زندگی باید کرد . . . !
فروغ چشم پر آبم تو هستی / دلیل اینکه بیتابم تو هستی
اگرچه آدمی ناچیز هستم / خدا را شکر دنیایم تو هستی . . .
کاش در دهکده ی عشق فراوانی بود / توی بازار صداقت کمی ارزانی بود
کاش اگر گاه کمی لطف به هم میکردیم / مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود . . .
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت بازآید و بٍرَهانَدَم از بند ملامت
خاک ره آن یار سفرکرده بیارید ، تا چشم جهان بین کنمش جای اقامت . . .
بهترین دوست خواهی بود حتی اگر سختی راه ، چشمانت را از من دور کند
و بهترینی حتی اگر طنین صدایت به گوش من نرسد . .
میگن اگه عزیزی جزئی از خاطرات خوب زندگیت شد
برای بودنش ازش تشکر کن ، متشکرم که هستی . . . !
دلم تنگ است این شبها، یقین دارم که می دانی
صدای غربت من را از احساسم تو می خوانی
شدم از درد تنهایی گلی پژمرده و غمگین
بیا ای ابر پاییزی که دردم را تو می دانی . . .
وقتی برای موندنـت “فاصله ها” حَریص می شن
واسه یه لحظه بودنت ” ثانیه ها ” عــزیز می شن . . .
دستانت ، حلقه میزنند به دور کمرم
این تنها <پــرانتـز> دوست داشتنیه زندگیه من است . . .
گفته اند: روز محشر با کسی که دوستش داری محشور خواهی شد!
یعنی ما با هم! چقدر برای تموم شدن دنیا بی تابم........
عمر من در عشق خوبان سر رسید / موی من از عشق خوبان شد سفید
صد من چون از کبوتر خانگیست / ناز کردن بر من از دیوانگیست
من چه دارم از تو پنهانش کنم ؟ / جان تقاضا کن که قربانت کنم.
دلم خوش بود که یارم با وفا بود / کمی از زندگیش از آن ما بود
ولی افسوس که فکر ما غلط بود / که زنگ تفریحش احساس ما بود . . .
یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم / گر که در خویش شکستیم صدایی نکنیم /
پرپروانه شکستن هنر انسان نیست / گر شکستیم ز غفلت من و مایی نکنیم /
یادمان باشد اگر شاه گلی را چیدیم / وقت پرپر شدنش سازو نوایی نکنیم /
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند، طلب عشق ز هر بی سروپایی نکنیم...
نمیدونم دوست داشتن چیه! اما گاهی احساس میکنم که به حضور و وجودت،
سخت محتاجم برای بودن با تو احساس دلتنگی میکنم، به نظرت این چه حسیه؟
لبخندی زدی و آسمان آبی شد، شبهای زیبای تیره مهتابی شد،
پروانه از تولد زیبایت، تا اخر عمر غرق بی تابی شد
یادمان باشد شاید شبی آنچنان آرام گرفتیم که دیدار صبح فردا ممکن نشد،
پس به امید فرداها " محبتهایمان " را ذخیره نکنیم.
سوختن قصه ی شمع است ولی قسمت ماست، شاید این قصه ی تنهایی ما کار خداست،
آنقدر سوخته ام با همه ی بی تقصیری، که جهنم نگزارد به تنم تاثیری.
زیبایی ها را چشم میبیند و مهربانی ها را دل! چشم فراموش میکند اما دل هرگز!
پس بدان تا زمانی که دل زنده است فراموش نخواهی شد.
"شادی" پروانه ای است که هر چه تفلا کنی نمیتوانی آن را شکار کنی،
باید آرام باشی تا روی شانه ات بنشیند، پس زندگیت سرشار از آرامش و شانه هایت پر از پروانه.
ای ساقی کوثر کنار خود بهشتی رو ببین
قامت قیامت را نگر طوبا ببین مینو ببین
زین پس هلال خویش را در آن خَم ابرو ببین
هم روز را در چهره او ، هم شب را در آن گیسو ببین
هم لاله زار رو ببین ، هم نافه بارِ مو ببین
چشمی ندیده در زمین در هر زمان مانندشان
خورشید و مه تبریک گو بر وصلت و پیوندشان
شادی زهرا و علی پیداست از لبخندشان
لبخندشان دارد نشان از خاطر خرسندشان
شیعه مبارک باد گو ، بر یازده فرزندشان
امشب علی در خانه خود شمع محفل می برد
کشتی عصمت ، نا خدا را سوی ساحل می برد
مشکل گشای عالمی، حل مسائل می برد
انسان کامل را ببین ، با خود مکمل می برد
هم آن به این دل می دهد ؛ هم این از آن دل می برد
با نغمه ی جادویی اش ، داوود مداحی می کند
با خامه مانی کِی توان این نقش طراحی کند.
امشب صدف، بر گوهری ، یک بحر گوهر می دهد
یک گوهر اما از دو عالم پر بهاتر می دهد
صرّاف کل ، دردانه ای بر دُرج حیدر می دهد
خود دست دختر را پدر بر دست شوهر می دهد؟
نی نِی ، فلک خورشید را بر ماه انور می دهد؟
تبریک گو بر مصطفی جبریل از دادار شد
زهرا امانت باشد و حیدر امانت دار شد
امشب زشادی هر وجودی خویش را گم کند
گردون تماشای زمین با چشم اَنجُم می کند
دریای لطف سرمدی ، بی حد تلاطم می کند
اهل زمین را آسمان غرق تَنَعُّم می کند
هر غنچه بهر وا شدن چون گل تبسم می کند
امشب که گاه شادی بی حدّ و بی اندازه شد
با دست جانان دفتر عشق علی ، شیرازه شد
خیل مَلک از عرش ، سوی فرش فرش آورده اند
بهر جلوس انبیا پَرهای خود گسترده اند.
بزمی که حق آراسته الحق تماشایی بُوَد
جبریل مأمورست و فکر مجلس آرایی بود
میکال از عرش آمده گرم پذیرایی بود
چشم کواکب خیره گر از چرخ مینایی بود
درشهر یثرب لاجرم، خوش گِرد هم آیی بُوَد.
خورشید و ماه و آسمان،آیینه گردانی کنند
چون در زمین خورشید و ماهی نورافشانی کنند.