به یارو میگن: دخترتو به کی دادی؟
میگه: غریبه نیست. دامادمه
حیف نان میمیره میره اون دنیا، ازش میپرسن چی شد مردی؟
میگه داشتم شیر میخوردم ! میگن: شیرش فاسد بود؟
میگه نه بابا، گاوه یهو نشست...
قاضی: «چرا دستت را در جیب این آقا کردی؟» متهم: «جناب قاضی! خیال کردم جیب خودم است.»
قاضی: «پس چرا پولهایش را برداشتی؟» متهم: «یعنی میفرمایید اختیار جیب خودم را هم ندارم!»
حیف نان شهردار می شه،
صبح زود برای افتتاح پروژه ساختمانی می ره عصر می شه...شب می شه...ولی خبری ازش نمی شه.
نصفه شب خاک آلود و خسته می ره خونه. زنش می پرسه: کجا بودی تا این وقت شب؟
حیف نان می گه: والله موقع کلنگ زدن،
مردم تشویقم کردن، منم یواش یواش بدنم گرم شد و زیر زمینش رو کندم!!!
مسافری که تازه به شهر وارد شده بوده از آقای خنگ می پرسه ما اینجا غریبیم... کجا آمپول می زنن...
طرف باسنش رو نشون می ده می گه اینجا!
یارو ریش پروفسوری داشته،
میره پیش رفیقاش و میگه: هر سوالی دارین امروز بپرسین، فردا میخوام ریش هامو بزنم!
یه معتاد 2 تا سیگار تو دهنش گرفته بود داشت می کشید
ازش میپرسن چرا 2 تا سیگار می کشی
میگه یکی واسه خودم یکی هم از طرف دوستم که زندونه
بعد از یه مدتی می بینن همون معتاد یه دونه سیگار می کشه
بهش میگن حتما دوستت از زندان آزاد شده
میگه نه خودم ترک کردم!
به یارو میگن چرا خودترو به سپر ماشین میزنی میگه می خوام اوقات فراغتم سپری بشه
یه آدم لنگ با کشتی میره سفر، وقتی برمی گرده، می پرسن: سفر خوب بود؟
میگه نه بابا همش استرس داشتم. چون هی می گفتن لنگرو بندازین تو آب!
یک شب یک نفر از کنار قبرستون رد میشده میبینه همه مرده ها روی قبرشون نشستن.
ازشون میپرسه چی شده.
میگن سوالهای شب اول قبر لو رفته.گفتن بیرون بشینید تا از دوباره سوال طرح کنیم
بچه:مامان اون آقاروببین کچله!!!! مامان: هیس...میفهمه
بچه: اه...مگه تا حالا نفهمیده
عاشق اون نیست که واسه عشقش توی سرما آتیش روشن کنه
عاشق اونیه که کتشو بده به عشقش ،
خودش سرما بخوره ، 6تا آمپول بزنه ، تا دیگه از این غلطا نکنه
یه نفر میره مانور از هواپیما می پره چترش باز نمی شه . میگه خدا رحم کرد مانور بود!!!
دوتا زانتیا با هم ازدواج میکنن بچه شون ژیان میشه . . . . . . ازدواج فامیلی همینه دیگه
دخترها تو زندگی شون جز شوهر چیزی نمی خوان!!! ولی به شوهر که رسیدن همه چی می خوان
یه یارو پطروس فداکار را با دهقان فداکار اشتباه می گیره میره انگشت میکنه تو چشم راننده قطار
مادر: پرویز جون مگه تو زبون نداری که دستت را وسط سفره دراز می کنی؟
پرویز: چرا مادر جان زبان دارم ولی زبانم به وسط سفره نمی رسه!!!
یک فیلسوف آلمانی می گوید: انسان موجود عجیبی است!
اگر به او بگویید در آسمان خدا، یکصد میلیارد و نهصد و نود و نه ستاره وجود دارد بی چون و چرا می پذیرد.
اما اگر در پارکی ببیند روی نیمکتی نوشته اند:
رنگی نشوید، فورا انگشت خود را به نیمکت می کشد تا مطمئن شود.
حیف نان می ره استادیوم جای اینکه فوتبال نگاه کنه مرتب بالا سرشو با تعجب نگاه می کرده.
بهش می گن چرا فوتبال نگاه نمی کنی؟ می گه: دنبال کلمه زنده می گردم.
سال 2200 بچه از پدرش میپرسه : من چطوری به دنیا اومدم . میگه از اینترنت دانلودت کردم.
یارو با خدا قهر می کنه، صبح که از خونش میاد بیرون میگه: به امید بعضی ها!
اولی : راستی نتیجه ی امتحان رانندگی ات چی شد؟ دومی : هنوز معلوم نیست! اولی : چرا؟
دومی : چون افسری که از من امتحان گرفته هنوز به هوش نیامده!
یارو میره دسشویی .وقتی از دستشویی بر می گرده نفس نفس می زنه.
ازش می پرسن: مگه کوه کندی ؟ میگه نه کوه ساختم...
آن بخش از یک سیستم را که می توان با چکش خرد کرد، سختافزار
و آن قسمت را که فقط می توان به آن فحش داد ، نرمافزار می گویند !
میدونی سردره مطب جراحی پلاستیک چی نوشته؟
نوشته لولو تحویل میگیریم هلو تحویل میدهیم!
ای خدای باقر !علم نیست آنچه در نزد مردمان است.
علم آن است که مظهرش باقر العلوم است.
ما را سنگریزه ای از سلسله جبال علوم باقری عنایت کن!
شهادت حضرت امام محمد باقر( ع) تسلیت باد
گهی به زخم زبان قلب حضرتش خستند
گهی به خانهاش از کینه خصم برد هجوم
بسان مادر و آباء رنج دیدهی خویش
همیشه بود ز حقّ و حقوق خود محروم
به غربت علی و خاندان او سوگند
امام ما ز جهان رفت با دلی مغموم
هماره قصه مظلومیاش به خاک بقیع
بود ز غربت قبرش برای ما معلوم
نظرت می رسد آن لحظه اسیرت کردند
سمّ اسبان عدو یکسره زیرت کردند
عطش آمد به سراغت
علی اصغر شده داغت
تو شفای دل زارت
همه جا فکر حسین است
به لبِ غرق به خونت
همه دم ذکر حسین است
باقر علم جهان را تو ملقب باشی
تو به یادآور هر نالهی زینب باشی
دل شیعه نگرانت
زهر کین برده توانت
کسی که بود شکافندهی تمام علوم
هزار حیف که از زهر کینه شد مسموم
سر تو باد سلامت یا رسول الله
وصّی پنجم تو کشته شد، ولی مظلوم
نه طاقت است زبان را به وصف غمهایش
نه قدرت است قلم را که تا کند مرقوم
بگو به امت اسلام، این سخن (میثم)
به مرگ حضرت باقر یتیم گشت علوم
دلم پر مى زند امشب براى حضرت باقر
که گویم شرحى از وصف و ثناى حضرت باقر
ندیده دیده ى گیتى به علم و دانش و تقوا
کسى را برتر و اعلم به جاى حضرت باقر
بـه سر مـی پـرورانم من هوای حضرت بـاقر (ع)
بـه دل باشد مرا شوق لقای حضرت باقر (ع)
زعشقش جان من بر لب رسیده کس نمی دانـد
کـه نبود چاره ساز من سوای حضرت باقر (ع)
یک عمر سوخت قلب تو از کینه هشام آن دشمن سیاه دل بى حیاى تو
تنها نه در عزاى تو چشم بشر گریست آن دشمن سیاه دل بى حیاى تو
اى خفته همچو گنج، به ویرانه بقیع پر مى زند کبوتر دل، در هواى تو
در را به روى امت اسلام بسته اند آن گمرهان که بى خبرند از صفاى تو
آرزوی زینبه با هزار غم و محن
که تو روز تشییع بشه بدن امام حسن
ای خدا تو مدینه غصه بی اندازه شد
بین اشک و آه بدن تشییع جنازه شد
بی بهره از فروغ ولایت تو یا حسن
مشمول این حدیث پیمبر نمی شود
فرمود دیدهای که کند گریه بر حسن
آن دیده کور وارد محشر نمی شود
روز عزاى رحمه للعالمین است
آغاز غربت امیرالمومنین است
در مرگ پیغمبر بودن خون قلب الش
بانگ اذان دیگر نیاید از بلالش
فقدان رسولان، پشت اهالی ایمان را می شکند و عشق را داغدار میکند
رحلت رسول اعظم اسلام تسلیت باد . . .
یا رسول الله
با غروب آفتاب تو، کعبه تا قیامت سیه پوش گشته و زمزم
اشک عزا به رخسار مکه مى ریزد . . .
مدینه شد ز داغ مصطفى بیت الحزن امشب
فضاى عالم هستى بود غرق محن امشب
مکن اى آسمان روشن چراغ ماه را کز کین
چراغ لاله شد خاموش در صحن چمن امشب
هر که بشنیده صداى مجتبى
تا ابد شد مبتلاى مجتبى
سالها بهر حسین باید گریست
تا کنى درک عزاى مجتبى
شهادت امام حسن مجتبی تسلیت باد
چرا چشمت پر اشک و سـینـه ات پر آه می باشد
مخور غصه پس از من عمر تو کوتاه می باشد
مسوزان قلب بابا را چنین ناله مزن زهرا
که شاد از ناله تو دشمن گمراه می باشد
اى دل خون شده! ایّام عزاى حسن ست
کز ثَرى تا به ثریّا همه بیت الحزن ست
پیرهن چاک زنم در غم آن گوهر پاک
گز غمش چاک ملک را به فلک پیرهن ست
اى خاتم مهربانى و عشق! سلام بر تو که گام هاى مهتابى ات
شب هاى جهل بشر را به جاده هاى راستى کشاند . . .
اللهم صل علی محمد و آل محمد
دلم به یاد تو امشب لبالب از شور است
تو کیستی که حریمت چو کعبه مشهور است؟
رحلت پیامبر اکرم (ص) بر تمام مسلمین جهان تسلیت باد
خورشید عشق را، ره شام و زوال نیست
بر هر دلی که تافت، در آن دل ضلال نیست
در آسمان دلبری و آستان عشق
نور جمال دلبر ما را مثال نیست . . .