شاکر بودن ولی آن را به زبان نیاوردن مانند آن است که هدیه ای را برای کسی تهیه کنید ولی آن را به وی ندهید.
شاکر بودن ولی آن را به زبان نیاوردن مانند آن است که هدیه ای را برای کسی تهیه کنید ولی آن را به وی ندهید.
خدا را دوست بدارید
حداقلش این است که یکی را دوست دارید که روزی به او می رسید . . .
اعتبار آدمها به حضورشان نیست
به دلهره ای است که در نبودنشان درست می کنند . . .
آدمی به خودی خود نمی افتد...اگر بیفتد از همان سمتی می افتد که به خدا تکیه نکرده است...
آنروزکه سقف خانه هاچوبی بود!
گفتارو عمل درهمه جا خوبی بود!
امروزبنای خانه ها سنگ شده!
دلهاهمه با بنا هماهنگ شده!.
طبال! بزن، بزن که نابود شدم
بر " تار " غروب زندگی، " پود " شدم
عمرم همه رفت، خفته در کوره ی مرگ
آتش زده ، استخوان بی دود شدم
هفت چیز انسان را از پای در می آورد و هلاک میسازد:
1- سیاست بدون شرف
2- لذت بدون وجدان
3- پول بدون کار
4- شناخت بدون ارزشها
5- تجارت بدون اخلاق
6- دانش بدون انسانیت
7- عبادت بدون فداکاری..
خدا در مکان های دور از انتظار
به دست افرادی دور از انتظار
و در مواقعی تصور ناپذیر
معجزات خود را به انجام می رساند.
برای آن مهربانِ توانا ، غیرممکن وجود ندارد ...
همیشه ، همیشه و همیشه امیدی هست ...
خدایا لطفا به بعضی از آنهایی که به خیال خود فکر می کنند ایمان آورده اند
یادآوری کن که تو خدا هستی نه آنها !!
به آدمها اجازه نده اونقدری بهت نزدیک بشن که بتونند بهت ضربه بزنند ...
یک سنگ تا وقتی از شیشه دوره بیخطره،
اما امان از وقتی که سنگ بخواد به سرعت به شیشه نزدیک بشه ...
آسفالت سیاه هم که باشی ، وقتی هر روز با نور خورشید نشست و برخاست کنی به سفیدی خواهی زد ...
همیشه سفارش میکرد تو انتخاب دوست دقت کنم ...
میگفت : از آسفالت سیاه تر که نداریم؛ همنشینی شن و سنگ سفید با قیر ،
سیاه روزش کرد ، مراقب باش همنشین خوبی انتخاب کنی ...
گذشته هرچه که بوده گذشته، باید آینده را ساخت ...
زنده بودن حرکتی افقی است از گهواره تا گور
و زندگی کردن حرکتی عمودی است از زمین تا آسمان . . .
ما خوب یاد گرفتیم:
در آسمان مثل پرندگان باشیم و در آب مثل ماهیها ،
اما هنوز یاد نگرفته ایم روی زمین چگونه زندگی کنیم ...
اگه کفشت پات رو می زد و از ترس قضاوت مردم پابرهنه نشدی و درد رو به پات تحمیل کردی،
دیگه در مورد آزادی شعار نده !
درمقابل سختیها همچون جزیره اى باش که دریا هم با تمام
عظمت وقدرت نمى تواند سر او را زیر آب کند.
خبر خوش اینکه ، خوشبختانه این فصلهای نا امیدی میگذرن ...
غمت نباشه ... کمی صبر لازمه و زمان ، و البته خدا ...
گاهی در زندگی فصلهایی وجود دارند که سرد هستند و ناخوشایند ...
پر از نا امیدی ، اندوه و غم ... و البته بی حوصلگی ...
فصلهایی که تموم ناشدنی نشون میدن ... فصلهایی که فکر می کنیم موندگارند
و همین فکر ، غم و غصه اش رو بیشتر میکنه ،
دوره هایی که دوست نداری حتی راجع بهش با کسی حرف بزنی ...
این روزهای ابری برای همه هست و فکر نکن که تو این دنیا فقط برای خودت پیش اومده و بس ...
در زندگی تان! نقش نیشهای مار " ماروپله" را بازی نکنید...
شاید دیگر توان دوباره بالا آمدن از نردبان را نداشته باشد،
همان کس که به شما اعتماد کرده بود ...
باید در این چند صباح ؛ درست و پاک زندگی کنیم ،
می دانم در پایان ، دنیا فرصتی دوباره به ما نخواهد داد ...
کسی چه میداند شاید فردایی برای جبران اشتباهاتمان طلوع نکند ...
پس امروز را دریابیم ...
مدیر خوب، یک نقطۀ مثبت در فرد پیدا می کند و روی آن کار می کند.
ولی مدیر بد، یک نقطه ضعف در فرد پیدا می کند و به آن گیر می دهد ...
در عجبم
از سیب خوردنِ مان
که
از آن فقط ” چوبش ” باقی می ماند.
مگر این همه چــــــوب که خوردیم
از یک سیــــب…..شروع نشد !؟
بزرگترین آتشهای جهان را با یک فنجان آب میتوان خاموش کرد.
کافیست زمان را در یابید. یعنی به موقع اینکار انجام گیرد.
زمانی که جرقهای زده شد و آتش به تازگی در حال خود نمایی است
همان موقع با یک فنجان آب آتش خاموش میشود.
آسیبها و گناهان را نیز در همان آغاز باید مهار کرد.
بی مبالاتی و اهمال دامنه آنرا به سراسر زندگی گسترش داده و
خاموش کردن آن کار بسیار دشوار و گاهی ناممکن خواهد بود .
با عقلت ، دلبستگی های دنیوی را از خود دور کن ،
وگرنه این دلبستگی هایت هستند که عقلت را از تو دور می کنند.
سخت ترین دو راهی: دوراهی بین فراموش کردن و انتظار است.
گاهی کامل فراموش میکنی و بعد می بینی که باید منتظر می ماندی.
و گاهی آن قدر منتظر می مانی که می فهمی زودتر از اینها باید فراموش میکردی.
بزرگی میگفت راز شادکامی در این است که :
به اندازه ای که تلاش کرده ایم آرزو کنیم،
یا هر آرزو یی داریم ، از این به بعد به اندازه اش تلاش کنیم ...
این روزها منم و منم و من ...
و خدا ...
و شادم به وسعت دنیا....
شکر...
شکر...
شکر...
سالها رفت و هنوز
یک نفر نیست بپرسد از من
که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟
صبح تا نیمه ی شب منتظری
همه جا می نگری
گاه با ماه سخن می گویی
گاه با رهگذران، خبر گمشده ای می جویی
راستی گمشده ات کیست؟
کجاست؟
صدفی در دریا است؟
نوری از روزنه فرداهاست
یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست...؟
آینده کتابیست که امروز مینویسی!
چیزی بنویس که در آینده از خواندن آن لذت ببری ...
صدفهای دریا ، صدای دریا را با خود دارند،
و فلسهای ماهی بوی ماهی را؛
کاش کاری کنیم که در زندگی و بودنمان ، عطر و بویی از انسانیت، دنیا را احاطه کند ...
کاش کاری کنیم ...
قابل توجه آنهایی که از ساز مخالف و باد مخالف و جریان ناموافق زندگی می نالند و نا امیدند :
" باد بادک زمانی اوج میگیرد که با باد مخالف روبرو شود ... "
دو رویی یعنی چی ؟
دو رویی یعنی اینکه خدا به تو یک قلب ، یک سیرت و یک صورت داده باشه ،
ولی تو علاوه بر اون چند تا صورت مختلف دیگه هم داشته باشی
آری ، خنده های تـــو
بزرگترین ِ آرزوهـــایِ مـن انـد.
شادمانه بخــند؛
بگذار تا برآورده شوند ...
سرد است و یخ زده ،
دلهای غم زده ؛
مولای من بیا ،
خورشیدِ صادقه .
(اللهم عجل لولیک الفرج)
روزگارا:
تو اگر سخت به من میگیری،
با خبر باش که پژمردن من آسان نیست،
گرچه دلگیرتر از دیروزم،
گر چه فردای غم انگیز مرا میخواند،
لیک باور دارم دلخوشیها کم نیست
زندگی باید کرد...!