کارهای ما چندان نیز بزرگ نیستند، تنها کاری که از ما ساخته است،
این است که کارهای کوچک را با عشقی بزرگ انجام دهیم.
کارهای ما چندان نیز بزرگ نیستند، تنها کاری که از ما ساخته است،
این است که کارهای کوچک را با عشقی بزرگ انجام دهیم.
به همسرتان لبخند بزنید، به شوهرتان لبخند بزنید، به فرزندانتان لبخند بزنید و به یکدیگر لبخند بزنید.
مهم نیست که به چه کسی لبخند میزنید، مهم این است که این لبخندها به شما کمک خواهد کرد
تا میزان عشقتان را نسبت به یکدیگر افزایش دهید.
موضوع این نیست که چه کاری میکنیم، مهم، میزان عشقی است که به کارمان داریم.
اگر میخواهید برای ایجاد آشتی در جهان، کاری انجام دهید، به خانهتان بروید و خانوادهتان را دوست بدارید.
گر میخواهیم پیام عاشقانهمان دریافت شود، باید آن را بفرستیم.
اگر میخواهیم چراغی را روشن نگه داریم، باید مُدام در آن نفت بریزیم
انسانها را از دور دوست داشتن، کار دشواری نیست. دوست داشتن آنهایی که به ما نزدیک هستند،
کار دشواری است. بخشیدن یک کاسه برنج برای سیر کردن یک گرسنه،
بسی آسانتر از کاهش تنهایی و درد و رنج انسانی رانده شده در خانهی خودمان است.
عشق را به خانهی خود بیاورید؛ چرا که عشق ورزیدن به یکدیگر را باید از خانه آغاز کنیم
اجازه نده کسی نزد تو بیاید، مگر اینکه هنگام بازگشت، شادتر و خوشحال تر باشد.
محبتآمیزترین واژه در دنیا، واژهی نامهربانانهای است که هرگز بازگو نشود.
اگر ما نتوانیم کسى که مىبینیمش را دوست داشته باشیم ،
چگونه مىتوانیم خدا را که نمىتوانیم ببینیمش دوست داشته باشیم؟
کسی را که دوست داری آزادش بگذار ،اگر قسمت تو باشد برمی گردد وگرنه بدان که از اول مال تو نبوده است.
شکوه دنیوی همچون دایرهای است بر سطح آب که لحظه به لحظه به بزرگی آن افزوده میشود
و سپس در نهایت بزرگی هیچ میشود.
شاید دنیا ان مجلسی نباشد که تو در آرزویش بودی ولی حالا که دعوت شدی تا می توانی زیبا برقص.
اگر کسی یکبار به تو خیانت کرد ، این اشتباه از اوست؛ اما اگر کسی دوبار به تو خیانت کرد این اشتباه از توست
این قانون طبیعت است که هیچ کس به تنهایی نمی تواند خوشبخت باشد ،
بلکه خوشبختی و سعادت را باید در سعادت و خوشبختی دیگران جستجو کرد.
آنگاه مردم را درست می ببینی که در بلندیهای سر به آسمان کشیده حضور داشته باشی و نیز در منزلگاههای دور .
شاید بتوانید دست و پای مرا به غل و زنجیر کشید و یا مرا به زندانی تاریک بیافکنید ولی افکار مرا که آزاد است نمی توانید به اسارت در آورید.
همه آنچه در خلقت است ، در درون شماست و هر آنچه درون شماست ، در خلقت است.
براستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟
خداوند، درهای فراوانی ساخته که به حقیقت گشوده می شوند و
آنها را برای تمام کسانی که با دست ایمان به آن می کوبند ، باز می کند.
نیکی در انسان باید آزادانه جریان و تسرِی یابد .
اگر از دوست خود جدا شدی ، مبادا که بر جدایی اش افسرده و غمین گردی ،
زیرا آنچه از وجود او در تو دوستی و مهر برانگیخته است ،
ای بسا که در غیابش روشن تر و آشکارتر از دوران حضورش باشد
اگر به دیدار روح مرگ مشتاقید ، هم به جسم زندگی روی نمایید و دروازه های دل بدو برگشایید .
که زندگانی و مرگ ، یگانه اند ، همچنانکه رودخانه و دریا .
انسان فـرزانه با مشعـل دانش و حکمت، پیش رفته و راه بشریت را روشن می سازد .
گروهی دریای زیبای حقیقت را به درون خود نهان دارند و زلال آنرا در پیاله کوچک کلام نمی کنند
به گرمای مهربان سینه ی آنان باشد که جان به سکوتی موزون ماوی گزیند .
چه زیباست هنگامی که در اوج نشاط و بی نیازی هستی دست به دعا برداری .
حاشا که آواز آزادی از پس میله و زنجیر به گوش تواند رسید و از گلوگاه مرغان اسیر .
چه ناچیز است زندگی کسی که با دست هایش چهره خویش را از جهان جدا ساخته و چیزی نمی بیند،
جز خطوط باریک انگشتانش را .
در پهنه ی پندار و خلسه ی خیال ، فراتر از پیروزیهای خود بر نشوید ، و فروتر از شکستهای خود نروید .
برادرم تو را دوست دارم ، هر که می خواهی باش ، خواه در کلیسایت نیایش کنی ،
خواه در معبد، و یا در مسجد . من و تو فرزندان یک آیین هستیم ،
زیرا راههای گوناگون دین انگشتان دست دوست داشتنی “یگانه برتر ” هستند ،
همان دستی که سوی همگان دراز شده و همه آرزومندان دست یافتن به همه چیز را رسایی و بالندگی جان می بخشد .
از یک خود کامه، یک بدکار، یک گستاخ، یا کسی که سرفرازی درونی اش را رها کرده، چشم نیک رای نداشته باش .
شما می توانید بانگ طبل را مهار کنید و سیم های گیتار را باز کنید ،
ولی کدامیک از فرزندان آدم خواهد توانست چکاوک را در آسمان از نوا باز دارد؟ .
مردم ! هشدار ! که زیبایی زندگانی ست ، آن زمان که پرده گشاید و چهره برنماید
لکن زندگی شمایید و حجاب خود ، شمایید .
زیبایی قامت بلند ابدیت است ، نگران منتهای خویش در زلال آینه .
اما صراحت آینه شمایید و نهایت جاودانه شمایید .
اندوه و نشاط همواره دوشادوش هم سفر کنند و در آن هنگام که یکی بر سفره ی شما نشسته است ،
دیگری در رختخوابتان آرمیده باشد.شما پیوسته چون ترازویید بی تکلیف در میانه اندوه و نشاط .
به روزگار شیرین رفاقت سفره ی خنده بگسترید و نان شادمانی قسمت کنید .
به شبنم این بهانه های کوچک است که در دل ، سپیده می دمد و جان تازه می شود .
شما را اگر توان نباشد که کار خود به عشق در آمیزید و پیوسته بار وظیفه ای را بی رغبت به دوش می کشید ،
زنهار دست از کار بشویید و بر آستان معبدی نشینید و از آنان که به شادی ، تلاش کنند صدقه بستانید.
زیرا آنکه بی میل ، خمیری در تنور نهد ، نان تلخی واستاند که انسان را تنها نیمه سیر کند ،
و آنکه انگور به اکراه فشارد ، شراب را عساره ای مسموم سازد ،
و آنکه حتی به زیبایی آواز فرشتگان نغمه ساز کند ، چون به آواز خویش عشق نمی ورزد ،
تنها می تواند گوش انسانی را بر صدای روز و نجوای شب ببندد.
تاسف ، ابرسیاهی است که آسمان ذهن آدمی را تیره می سازد در حالی که تاثیر جرائم را محو نمی کند .
مبادا او که دارای اشتیاق و نیرویی فراوان است ، به کم شوق طعنه زند که :
“چرا تو تا این حد خمود و دیررسی؟! ” .
زیرا ، ای سوته دل ! فرد صالح هرگز از عریان و لخت نمی پرسد ” لباست کو؟!
” و از بی پناه سوال نمی کند ” خانه ات کجاست ؟! ”