زندگی مثل بازی شطرنج میمونه اگه بلد نباشی همه میخان یادت بدن
ولی اگه بلد باشی همه میخوان شکستت بدن..
زندگی مثل بازی شطرنج میمونه اگه بلد نباشی همه میخان یادت بدن
ولی اگه بلد باشی همه میخوان شکستت بدن..
خداوندا هرچه صلاح میدانی در مورد من انجام ده زیرا بنده را روا نیست که
حکم کند حکم کردن درخور و شایسته ی سروران است.
رازعشق در این است که به عشق بیشتر از خود احترام بگزارید زیرا عشق هدیه ی ازلی خداست.
راز عشق در این است که در سکوت دست یکدیگر را بگیرید، کم کم یاد میگیرید که
بدون کلام رابطه داشته باشید .
راز عشق دراین است که حقیقت اصلی عشق یعنی تفکر را از بین نبری.
آیا یک رابطه ی دراز مدت مهم تر از اختلافات کوتاه مدت نیست.
خدایا عشق من پاکه،درسته عشقی از خاکه،منم اون عاشق خاکی، که از عشق تو دل چاکه
با گفتن یک "عزیزم جایت خالیست" .
نه جای من پر می شود. و نه از عمق شادی هایت کمتر ..........
فقط دلخوش می شوم که هنوز بود و نبودم برایت مهم است
عشق+ تو = زندگی
تو + زندگی = آرامش
من ـ تو = دیوانگی
دیوانگی+ عشق = تو
زندگی ـ تو = مرگ
من برای سالها مینویسم...سالها بعد که چشمانت عاشق میشوند.افسوس که قصه ی مادر بزرگ راست بود...همیشه یکی بود یکی نبود
همه مداد رنگی ها مشغول بودند بجز مداد رنگی سفید
هیچکس به او کاری نمی داد همه می گفتند"تو به هیچ دردی نمی خوری"
یک شب که مداد رنگی ها تو سیاهی کاغذ گم شده بودن مداد رنگی سفید تا صبح کار کرد
ماه کشید مهتاب کشید آنقدر ستاره کشید که کوچک و کوچک تر شد و صبح توی جعبه ی مداد رنگی ها جایش را هیچ رنگی پر نکرد....
کسی هرگز نمیداند چه سازی میزند فردا. چه میدانی تو از امروز ، چه میدانم من از فردا.
همین یک لحظه را دریاب که فردا میشویم تنها....
همه چیز
با تو شروع شد
اما هیچ چیز
بی تو تمام نمی شود
حتی همین دلتنگی های بیهوده من!!
همه ی پل های پشت سرم را خراب کردم ؛ از عمد . . .
راه اشتباه را نباید برگشت . . . !
دوست داشتن تصاحب نیست ، توافقه . . .
هنر اینه که پرنده جَلدت بشه ، نه اینکه پرهاشو قیچی کنی . . .
خدایا ! من را در برابر بعضی از دوستانم محافظت کن
خودم از عهده تمام دشمنانم بر میآیم . . .
افتادن
از کدام سو؟
جاذبه می داند و بام
سقوط ندیدنی ست…
گاه
جاذبه آغوش می گشاید و
به تمامی جذبت می کند
گاه
تو چشم می گشایی و
جاذبه
مجذوب ِ تو می شود
تا…
بامی دیگر و
گاهی دیگر
بدنت را برای خود نگه دار
ذهنت را به من بسپار
که بدن های زیبا بسیارند و ذهن های
زیبا ، انگشت شمار ……
شاید اگر انسانیّــــــــــــت هم مارک دار بـــــــــــــود
خیلی از آدم ها به تن می کردند …
ایـن روزهــا
عجیـب دلـم بـچگـی مـی خواهـد …
/خستـه ام/
فـقط یـک قـلم لطـفاً …
می خواهـم خـودم را خط خـطی کنـم !
مـهـربـانـی تـا کـــــــی ؟؟
بـگـذارسـخـت باشم و سـرد !!
بـاران کـه بـاریــد … چـتـر بـگـیـرم و چـکـمـه !!!
خـورشـیـدکـه تـابـیـد … پـنـجـره ببـندم و تـاریـک !!!
اشـک کـه آمـد … دسـتـمـالـی بـردارم و خـشـک !!!
او کـه رفـت نـیـشخـنـدی بـزنـم و سـوت . . .
من به تو میگویم دوستــــــــــــت دارم
و تو به همـــــــــه
با گِل هم بسته نمی شود
دهانی که هرز می پــــــــــرد …. !
چــه بــــر سر عشــــــق آمــــد ؟؟؟
کـــــــه از افسانــــه هـــــــــا …..
رسیـــد بــــه صفحـــه حــــوادث روزنـــــامه هـــــا؟؟
هنوز هم مرا به جان “تو” قسم مى دهند…
مى بینى؛ تنها من نیستم که رفتنت را باور نمى کنم…!!!
همیشه رفتن بهترین نیست
گاهی میان رفتن وماندن هیچ فرقی نیست
چه قهر باشیم چه آشتی
اصل درست این است که عزیزان ما در خانه ی دل ما جای دارند . . .
هیچ کس ویرانیم را حس نکرد
وسعت تنهائیم را حس نکرد
در میان خنده های تلخ من
گریه پنهانیم را حس نکرد
در هجوم لحظه های بی کسی
درد بی کس ماندنم را حس نکرد
آن که با آغاز من مانوس بود
لحظه پایانیم را حس نکرد
اشک من جاری شد…
جای تو خالی بود
جـــــــــای تـــــــــو …
عکس تو درطاقچه ی کوچک قلبم خندید
شعر دلتنگی من سخت گریست
فـرهنـگ لـغـتهــا
نـیـاز بـه ویــرایــش دارند
بـرای مـعنی دلـتـنـگی
احتیـاج بــه ایــنهــمـه کـلمه نــیـســت,
دلتنـگی یــعنـــی
تـــو . . .
شب یعنی یاد تو
صبح یعنی دلتنگم برای تو
ظهر یعنی انتظار تو
عصر یعنی رویای دیدار تو
و تو یعنی تمام لحظه های من
خیلی به ما نزدیک شده بود دیگر داشت به حریم شخصیمان سرک میکشید
خوب رویش را کم کردی دیگر جرات نمیکند سمت ما بیایید
متوجه نبودی؟!
محبت را میگویم…
باید به فکر ساختن یک بادبادک بود….
هنوز هم با کمی نخ و کمی کاغذ می شود به گیسوان طلایی خورشید رسید…
آنقدر در میدان نگاه تو میروم و بر می گردم
تا مغناطیسی شوم
آنگاه هر چه قدر هم که مخالف باشی
باز به تو نزدیک می شوم
سوخته چون لاله عمری در فراق لالهرویی / بر لب آمد جان و ما را بر نیامد آرزویی