پروردگارا
یاری ام ده ، تا بدون اینکه از ایمان افراد بپرسم
و بدون اینکه بدردم بخورند، همدل و همدردشان باشم .
زیرا در سودای هر انسانی ” روح تو ” خانه گزیده . . .
پروردگارا
یاری ام ده ، تا بدون اینکه از ایمان افراد بپرسم
و بدون اینکه بدردم بخورند، همدل و همدردشان باشم .
زیرا در سودای هر انسانی ” روح تو ” خانه گزیده . . .
یارب تو کریمی و کریمی کرم است / عاصی ز چه رو برون ز باغ ارم است
با گریه اگر ببخشی ام نیست کرم / با معصیتم اگر ببخشی کرم است . . .
خدایا
خوش به حال آنکه قلبش مال توست
حال و روزش هر نفس، احوال توست
خوش به حال آنکه چشمانش تویی
آرزوهایش همه آمال توست
تایتانیک
ــــــــ||ــ
="............."—
___t/,_. ............. ,_
/ __________________
با همه مسافراش فدات
() ()
( Ö )
(( ))
موش
,,,,_
o(. .)o
;(--);
میمون
<)."".(>
(oo)
خوک
و حتی
><((((;>
ماهی
دلشون برات تنگ شده و می خوان برگردی به باغ وحش
اگر در شبی تابستانی از آن سوی دیوار، صدای کف زدن به گوشتان رسید
خیال نکنید که صدا، صدای عروسی و بزن و بکوب و پایکوبی است!
آگاه باشید که یکی از ابنای بشر از دست پشه گان به سطوح آمده و دست خالی
به نبردی تن به تن با انبوه دژخیمان خونخوار رفته است!
آری تابستان است فصل محبت من به تو
نگاه گرم من به تو
لذت بخش عرق شرم تو
هدیه تابستان عشق من به تو
در این هوای گرم کدام گزینه بیشتر می چسبد؟
الف:هندوانه خنک
ب: استخر آب
ج:یخ در بهشت با طعم آلبالو
د:یک ماچ آبدار از گونه شما
کسی هست آغوشش را، شانه هایش را به من قرض دهد؟ تا یک دل سیر گریه کنم؟
بدون هیچ سوال و دلداری و نصیحتی.؟
دیرگاهیست که تنها شده ام ، قصه ی غربت صحرا شده ام ،
من که بی تاب شقایق بودم ، همدم سردی یخ ها شده ام ،
کاش چشمان مرا خاک کنید ، تا نبینم که چه تنها شده ام
اگرچه نازنینان را وفا نیست ، گلستانی چو باغ آشنا نیست ،
اگر بر اوج آسمان هم پا گذارم ، دلم یک لحظه از یادت جدا نیست .
واپسین لحظه دیدار ، منو دست گریه نسپار ، توی تردید شب خدا نگهدار ،
اگه خوابم اگه بیدار ، تو ی این فرصت تکرار ، بگو عاشقی برای آخرین بار .
گر خوب نیم خوب پرستم باری / ور باده نیم ز باده مستم باری
گر نیستم از اهل مناجات رواست / از اهل خرابات تو هستم باری . . .
در تنور عاشقی سرد مکن ، در مقام عشق نامردی مکن
حرف مردی میزنی مردانه باش ، در سرای عاشقی افسانه باش . . .
هر دو بالم را شکستی باورم را پس بده / مانده خالی خالی هستی ام را پس بده
دفتر شهر را پر پر کن اما خوب من / اشک های بیت بیت دفترم را پس بده
شلوار چهار سالگیت رو بپوش ! ببین چقدر تنگ شده برات
اندازه همون دلم تنگ شده برات !
دلتنگی
عین آتش زیر خاکستر است
گاهی فکر میکنی تمام شده
اما یک دفعه
همه ات را آتش میزند . . . . .
پاییز که می رسد
من هم طوفانی میشوم با یاد تو
حس ها شبیه موجند
برمیگردند حتی وقتی همه فکر میکنند دریا آرام شده
من چقدر دلتنگم و چقدر تشنه لبخند کسی که باران را میشناسد
دریا رامیفهمد و میداند سنگ سنگ است و نباید پرتاب کرد
آخرین لحظه های تابستانت پراز نم نم آرزوهای قشنگ
اولین لحظه های پاییزت از نم نم آنها خوشرنگ
ومن آرزومندآرزوهایت
دوری از این دیده ، اما باز یادت میکنم / حرمت این آشنایی فرش راهت میکنم
در فراقت ، غم حصار خنده هایم را شکست / باز هم از انتهای دل صدایت میکنم . . .
کمی گیجم کمی منگم ، عجیب است / پریده بی جهت رنگم ، عجیب است
تو را دیدم همین یک ساعت پیش / برایت باز دلتنگم ، عجیب است . . .
اگر با خونسردی گناهان کوچک را مرتکب شدیم ،
روزی می رسد که بدترین گناهان را هم بدون خجالت و پشیمانی مرتکب می شوبم
بهترین راه برای اثبات صفای ذهنی ما نشان دادن خطاهای ان است .
نهر آبی که ناپاکیهای بستر خود را نمایش می دهد به ما می فهماند آب پاک و صاف است
اندیشه و سخن ریش سفید ، برآیند صبوری ، مردمداری و سرد وگرم چشیدگی روزگار است
خوشبین اظهار میدادرد که ما در بهترین دنیای ممکنه به سر می بریم
و بدبین بیمناک است که نکند سخن او راست باشد.
افراطی ترین صورت هیچ انگاری می تواند این دیدگاه باشد که همه باورها ؛
همهء چیزی را حقیقی انگاشتن ها لزوما” به خطا می روند ؛
به این علت ساده که هیچ دنیای واقعی در کار نیست .
چنین است یک ظاهر دورنمایی که از درون ما سرچشمه گرفته است .
زیبایی قامت بلند ابدیت است ، نگران منتهای خویش در زلال آینه .
اما صراحت آینه شمایید و نهایت جاودانه شمایید .
مردم ! هشدار ! که زیبایی زندگانی ست ، آن زمان که پرده گشاید و چهره برنماید .
لکن زندگی شمایید و حجاب خود ، شمایید .