اگر بدانی جایگاهت کجاست ، مرا باور میکنی اگر بدانی چقدر دوستت دارم ، درد مرا درمان میکنی تو عزیزی برایم ، تو بی نظیری برایم ، حرف دلم به تو همین است ، قلبت می ماند تا آخرین نفس برایم
اگر بدانی جایگاهت کجاست ، مرا باور میکنی اگر بدانی چقدر دوستت دارم ، درد مرا درمان میکنی تو عزیزی برایم ، تو بی نظیری برایم ، حرف دلم به تو همین است ، قلبت می ماند تا آخرین نفس برایم
درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند ... معنی کور شدن را گره ها می فهمند ...
سخت بالا بروی ؛ ساده بیایی پایین ... قصه تلخ مرا سرسره ها میفهمند ؛
یک نگاه به من آموخت که در حرف زدن ؛ چشمها بیشتر از حنجره ها میفهمند
تو را نه عاشقانه ؛ نه عاقلانه و نه حتی عاجزانه ؛ بلکه تو را عادلانه در آغوش میگیرم ...
عدل مگر نه آن نیست که هر چیزی سر جای خودش باشد
در سرزمین قلبم خانه ای ساختم که پنجره هایش هیچ گاه از دیدنت خسته نمی شدند ، در این خانه همیشه خاطراتم را مرور می کنم ، اگر چه ازت دور شدم ولی حرف های گرمت آرامش بخش دل پر از غم من است ، نام تو همیشه در ذهنم و یاد تو همیشه در قلبم جاریست