به هر چیز در دنیا بیشتر انس داری، زیادتر از آن بترس.
انسان را پس از مرگ خانه ای نیست، مگر خانه ای که قبل از مرگ بنا کرده است.
میلاد منجی ،
اختر تابناک
یگانه نبوی
حجت حسنی
پیام عدالت
نگین امامت
مونس محمدی
این ۷ نفر رو دیشب تو پارتی گرفتن!
گلبم از دوریت میثل قونجیش طون طون میزنی فوشار میاد رو اسابم ، چیه چیرا میخندی! ساوات ندارم آما دوصیط کی دارم!!
ویترین مغازمون خیلی خلوته ، میشه خواهش کنم بیای تو ویترین مغازمون بشینی؟
آخه ما عروسک فروشی داریم ولی عروسک میمون تو بازار کم شده!!!
یه خرگوش بیشتر وقتا در حال دویدنه و جنب و جوش داره
و گیاه خواره ولی فقط ۱٫۵ سال عمر می کنه!
یه لاک پشت جنب و جوش نداره، به آرامی حرکت می کنه
و هیچ کاری نمی کنه ولی ۴۵۰ سال عمر می کنه!
خودتون قضاوت کنید، باز هم می گید ورزش کنم !؟
اعصاب چیست؟
چیزیست که هیچ کس ندارد ولی توقع دارند که تو داشته باشی!
توقع چیست؟
چیزیست که همه دارند و تو نباید داشته باشی!
سال ها برای برابری زنان و مردان تلاش کردیم
و بالاخره توانستیم حق مش کردن مو، سوراخ کردن گوش و برداشتن ابرو را
به آقایان تقدیم کنیم!
امروز به من ثابت شد که ۲۰۱۲دنیا تموم نمیشه
اخه یه چیپس خریدم انقضاشو نوشته بود ۲۰۱۵
“مسلمان نیست کسی که روی مودم وایرلسش پسورد میگذار،
در حالی که همسایهاش شب بدون اینترنت میخوابد!
تو صمیمى تر از آنى که دلم مى پنداشت
دل تو با همه ى آینه ها نسبت داشت
تو همان ساده دل و یار نجیبى که خدا
در میان دل پاکت صدف آینه کاشت.
امشب بازهم پستچی پیرمحله ما نیومد ، یا باید خونمون رو عوض کنم یا پستچی رو
توکه هر روز برایم نامه مینویسی مگه نه؟
پسره میاد وسط سالن دانشگاه و داد میزنه :
شلوارمو در بیارم ؟؟؟!!!
همه پسر ها گفتن : دربیـار در بیــار !!!
دختر ها هم زیر چشمی نگاه می کردن …
یه دفعه دستشو کرد تو ساکش و شلوار ورزشیشو در اورد…!
دلم می خواهد زندگی ام راموقتا بدم دست آدمی دیگر و بگویم : تو بازی کن تا من برگردم . . .
فقط نسوزیها !
طریقه ی سپری شدن روزهای هفته :
شنبــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
یکـــشنبـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
دوشنبــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
ســه شنبــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
چهارشنبــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
پنجشنبه . جمعه
مصارف جعبه یکبار مصرف پنیر :
۱- خود پنیر
۲- قالب یخ
۳- جا قرصی
۴- جامدادی
۵ – جا ادویه
۶ – پیمونه برنج
۷ – نگهداری رب
۸ – نگهداری پیاز داغ
۹ – جا صابونی
۱۰ – کاسه حمام
۱۱ – تفاله گیر ظرف شویی
۱۲ – تحویل به بازیافت
دیشب یه پشه نیشم زد. پاشدم دنبالش کردم . بالاخره گوشه اطاق خفتش کردم !
اومدم بکشمش ! یهوگفت : بابا !!
راست میگفت : من باباش بودم !
آخه خون من تو رگهاش بود !
تا صبح تو بغل هم گریه کردیم !
( برگی از رمان بنده خدا ! )
سر جلسه امتحان یکی از بچه ها به استاد گفت :
“ استاد نخوندیم اگه میشه یه کمکی بکنید ”
استاد دست کرد تو جیبش، یه ۲۰۰ تومانی در آورد گذاشت رو دسته صندلی طرف و رفت . . .
سه جادوگر به سه ساعت سواچ نگاه میکنند؛
کدام جادوگر به کدام ساعت نگاه میکند؟
.
.
.
حالا به انگلیسی ترجمه کن
.
.
.
.
.
Three witches watch three Swatch watches
Which witch watch which Swatchwatch
پسر در حال دویدن...
زااااارت (صدای زمین خوردن)
رفیق پسر: اوه اوه ؟؟؟؟؟؟؟؟چت شد؟ خاک بر سرت آبرومونو بردی ؟؟؟؟؟، پاشو ؟؟؟؟! (شپلخخخخخ "صدای پس گردنی")
یک رهگذر: چیزی مصرف کردی؟یکم کمتر میزدی خب!
یک خانوم جوان رهگذر: ایییییش پسر دست و پا چلفتیِ خنگ!
دختر در حال راه رفتن...
دوفففففففسک (زمین خوردن به دلیل نقص فنی در قسمت پاشنه کفش)
رفیق دختر: آخ جیگرم خوبی؟ فدات شم! الهی بمیرم! چی شدی تو یهو؟ وااااااااااای...
یک رهگذر: دخترم خوبی؟ فشارت افتاده؟ میخوای برسونمت دکتری جایی؟
یک پسر جوان رهگذر: ای وای خانوم حالتون خوبه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من ماشینم همینجا پارکه یه لحظه وایسین،با این وضع که دیگه نمیتونین پیاده برین
در زندگیش بینهایت زحمت کشیده بود و بینهایت هم پیشرفت کرده بود... اما هنوز ناراضی بود...
حق هم داشت... تقدیر، سرنوشت او را از منفی بینهایت کلید زده بود...
هی با کله میخورد به دری که خدا اونو بسته بود. گریه میکرد، بیتابی میکرد، دعا میکرد...
اما انگار هیچ فایدهای نداشت... فکر میکرد خدا صدای اونو نمیشنوه...
ناگهان چشمش به در دیگری افتاد که خداوند از روی رحمتش گشوده بود...
سالها بعد حکمت اون در بسته رو هم فهمید...
ته دل هرکس یه آرزوی بزرگ بود که در عین سادگی هرگز برآورده نشده بود...
جارو میخواست یکبار هم که شده خودشو تمیز کنه... آینه میخواست خودشو ببینه...
دوربین عکاسی آرزو داشت کسی یکبار از اون هم عکس بندازه... لغتنامه میخواست معنی خودش رو بفهمه...
چاپخانه همه تقویمها را مثل هم چاپ کرد ولی تقویم روزهای هرکس با بقیه فرق داشت...
مدادپاککن تمام شده بود... نمیدانست باید خوشحال باشد یا ناراحت...
خوشحال از پاک کردن اونهمه اشتباه یا ناراحت از زیاد بودن آنها...
صدقه
پیرمرد خسته کنار صندوق صدقه ایستاد . دست برد و از جیب کوچک جلیقه اش سکه ای بیرون آورد .
در حین انداختن سکه متوجه نوشته روی صندوق شد " صدقه عمر را زیاد می کند" منصرف شد.
پیراهن خیس ابر، تن پوش من است
صد باغ تبر خورده در آغوش من است
این زندگی کبود، این تلخ بنفش
زخمی است که سالهاست بر دوش من است
روى آن شیشه تبدار تو را "ها" کردم
اسم زیباى تو را با نفسم جا کردم
شیشه بدجور دلش ابرى و بارانى شد
شیشه را یک شبه تبدیل به دریا کردم
با سر انگشت کشیدم به دلش عکس تو را
عکس زیباى تورا سیر تماشا کردم
ای معنی انتظار، یک لحظه بایست
دیوانه شدم به خاطرت، کافی نیست؟
برگرد و نگاهم کن و یک جمله بگو
تکلیف دلی که عاشقش کردی چیست؟
ساده لباس بپوش، ساده راه برو
اما در برخورد با دیگران ساده نباش
زیرا سادگی ات رانشانه میگیرند
برای درهم شکستن غرورت . . .
آنچه رخ داده است را باید پذیرفت
اما آنچه رخ نداده را می توان به میل خود ساخت . . .
متاسفانه در دنیایی زندگی میکنم که
به آدم عاشق میگن کودن و احمق
ولی به آدم هفت خط میگن مرد زندگی . . .
مردم جوری حرف می زنند که گویی همه چیز را میدانند
اما اگر جرات داشته باشی و سئوالی بپرسی آنها هیچی چیز نمی دانند . . .
(پائولوکوئیلو)
برای کسی که رفتنی است ، راه باز کنید
ایستادن و منتظر ماندن ابلهانه ترین کار دل است . . .