سکوت یعنی یه حرف که رو دلمه ، یه اسم که رو لبمه ، یه شرم که تو چشامه
و یه ارزو که تو قلبمه ، سکوت یعنی .......
سکوت یعنی یه حرف که رو دلمه ، یه اسم که رو لبمه ، یه شرم که تو چشامه
و یه ارزو که تو قلبمه ، سکوت یعنی .......
عصری است غروب آسمان دلگیر است ، افسوس برای دل سپردن دیر است
هر بار بهانه ای گرفتیم و گذشت ، عیب از من و توست ، عشق بی تقصیر است
امشب از آن شب هایی است که ، دلم هوای آغوشت را کرده
افسوس که جز پاهای بغل کرده ام مهمان دیگری ندارم . . .
گر همسفر عشق شدی مرد سفر باش / ورنه ره خود گیر و یکی راه گذر باش
هشدار که یخ تاب تب عشق ندارد / گر بسته ی قالب شده ای فکر دگر باش . . .
بعد از گذشت ِاین همه سال عاشقم هنوز
هر چند اگر نمانده مجال عاشقم هنوز
چیزی شبیه چشم تو پیدا نمی کنم
ابری ترین هوای شمال !! عاشقم هنوز
باید برای عشق دلی دست و پا کنم
نزدیک چشم تو منزلی دست و پا کنم
دارم برای مرگ دل خود نقشه میکشم
باید بگردم و قاتلی دست و پا کنم
صدایت درگوشم زمزمه می شود ونگاهت درذهن مجسم....
ولی من تو را می خواهم نه خیالت را
توى برگ برگ وجودم * همش از تو مینویسم* تا جدا نشى زقلبم*من بدون تو میمیرم
هر گاه صداى جدیدى سلام مى کند!تپش قلب مى گیرم.
من دیگر کشش خداحافظى ندارم مرا ببخش اگه جواب سلامت را نمیدهم
چو عاشق میشدم گفتم ربودم گوهر مقصود را ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد.
فاصله گرچه دستهایمان را جداکرد ولی خوشحالم جرات ندارد به دلهایمان نزدیک شود
اعتبار دوستی شما رو به اتمام است ! برای شارژ مجدد ٬ یک بووووووس بفرستید !! (همراه اول و آخر !!!)
تا کی دل من چشم به در داشته باشد ؟
ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد
آن باد که آغشته به بوی نفس توست
از کوچه ما کاش گذر داشته باشد
همانطور که به زیبایی تو خیره شده ام ، با خود می اندیشم
آیا هرگز فرشته ای را دیده ام که در ارتفاعی چنین پایین پرواز کند ؟
کوچه پس کوچه این شهر تو را می بوید
عطر خوش بوی تنت ناب تر از مُشک و گلاب
بوسه ای از لب شیرین تو شد سهم دلم
این غزل جای من امشب شده بد مست و خراب . . .
اون لحظه که گفتی : یکی بهتر از تورو پیدا کردم
یاد اون روزایی افتادم که به ۱۰۰ تا بهتر از تو گفتم من بهترینو دارم . . .
تو مپندار که خاموشی من ذکر فراموشی توست
بلکه هر لحظه دلم مست تماشایى توست . . .
یک عمر قفس بست مسیر نفسم را / حالا که دری هست مرا بال و پری نیست
حالا که مقدر شده آرام بگیرم / سیلاب مرا برده و از من اثری نیست
بگذار که درها همگی بسته بمانند / وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست . . .
در غم عشق نبودیّ و محبت کردی / این هم از لطف شما بود و نمیدانستیم
من نکردم گله از عهد و وفاداری تو / عهد ما عهد جفا بود و نمیدانستیم
رنج بیعشقی و تنهایی و بیمهری یار / همه تقدیر خدا بود و نمیدانستیم . . .
کاش می شد همدلی را قاب کرد،ساکنان شهر غم را خواب کرد
کاش می شد نور چشمان تو را،جانشین تابش مهتاب کرد . . .
نامه هایم که چراغ قلبت را روشن نکرد !
امشب تمامشان را بسوزان شاید بتوانی تنهایی ات را ببینی . . .
یاد آن روزی که یاری داشتیم / این چنین خوار نبودیم ، اعتباری داشتیم
ای که ما را در زمستان دیده ای با پشت خم / این زمستان را نبین ، ما هم بهاری داشتیم .
خاک پایت بوسه گاهم بود و بس / بر سر راهت نگاهم بود و بس
ای نگاهت تکیه گاه خستگی / عشق تو تنها گناهم بود و بس . . .
نمیدانم چرا چشمانم گاهی بی اختیار خیس می شوند
می گویند حساسیت فصلی است
آری من به فصل فصل این دنیای بی تو حساسم . . .
گر تو یارم نشوی آخر خرداد من است / فکر بی تو شدنم دشمن بنیاد من است
تا زمانی که تو شیرینی و دوری ز دلم / رنگ خون بر جگر این دل فرهاد من است . . .
دانى که چه ها چه ها چه ها می خواهم؟ / وصل تو من بى سر و پا می خواهم
فریاد و فغان و ناله ام دانى چیست؟ / یعنى که تو را تو را تو را می خواهم . . .
یه سکه رو بنداز بالا
اگر شیر اومد، دوستت دارم
اگر خط اومد، شک نکن دوستت دارم !
نامه ای از من اگر سویت نمی آید نرنج
هر چه را من می نویسم اشک پاکش می کند . . .
اگه ۱ روز ۱ شاپرک / تو خونتون کشید سرک
یه خرده یاد من بیفت / نگو ولش کن به درک !
نه چتر با خود داشتی
نه روزنامه
نه چمدان
عاشقت شدم!
از کجا باید میفهمیدم مسافری؟
دختری را می شناسم که هر شب برای ستاره ها شعر می خواند و آنها به او زبان آسمانی می آموزند.
روزی پرسیدم: دیشب چه واژه ای آموختی؟
شرمنده نگاهم کرد و چشمک زد.
تابستان که میشود دلم شور میزند نکند طعم گیلاس های بازار مرا از خاطرت ببرد!
نمی گذاشتم به آسانی دلم را ببری
اگر می دانستم بعد از تو زندگی کردن چقدر دل می خواهد !!؟
آه ، تنهایی ما غمگین است / درد دوری به دلم سنگین است
یاد ایام گذشته به دلم / زنده بادا که چقدر رنگین است . . .
با جمله ی رندان جهان هم کیشم / خیام ترانه های پر تشویشم
انگار شراب از آسمان می بارد / وقتی که به چشمان تو می اندیشم . . .
در قفس تنهاییم تنها یاد توست که مرا به اوج همه ی دوست داشتنها به پرواز در می آورد . . .
سالها پرسیدم از خود کیستم ؟ / آتشم ؟ شورم ؟ شرارم ؟ چیستم ؟
دیدمش امروز و دانستم اکنون / او به جز من ، من به جز او نیستم . . .
ای عشق مرا به شط خون خواهی برد / چون قیس به وادی جنون خواهی برد
فرهاد صفت در آرزویی شیرین / دنبال خودت به بیستون خواهی برد . . .
آرام بخوان چون آهسته نوشتم ، بی پروا بخوان چون از خود نوشتم
نزدیک کسی نخوان چون تنها نوشتم و از دل بخوان چون با دل نوشتم دوستت دارم . . .