شاید پاکترین هوای دنیا ، متعلق به لحظه ای است که دلمان هوای هم میکند . . .
شاید پاکترین هوای دنیا ، متعلق به لحظه ای است که دلمان هوای هم میکند . . .
به گل گفتم عشق چیست ؟ گفت از من خوشبوتر. به پروانه گفتم عشق چیست ؟ گفت از من زیباتر به شمع گفتم عشق چیست؟ گفت از من سوزنده تر به عشق گفتم آخر تو چیستی؟
گفت : نگاهی بیش نیستم!
اینجا رادیو”دل”است. صدای مرا از عمق”قلبم” میشنوید،
این یک SMS نیست، یک”احساس”پاک است که میگوید …فراموشی درمرام ما نیست.
معنی بخشیدن یک دل به یک لبخندچیست؟/
من پشیمانم بگوتاوان آن سوگند چیست؟/
ازتوهم دل کندم وهرگز نپرسیدم زخویش/
چاره معشوق اگرعاشق ازاو دل کند چیست؟
زمانی فراموشت میکنم که عقلم خاموش نفسم قطع روحم درآسمان تنم در زیر خاک باشد.
این روز ها از کنار من که میگذری احتیاط کن
هزاران کارگر در من
مشغول کارند
روحیه ام در دست تعویض است!
استعداد عجیبی در شکستن داری….
قلب…غرور…پیمان…
استعداد عجیبی در نشستن دارم….
به پای تو…به امید تو…در انتظار تو
گاه می اندیشم میتوانی تو به لبخندی این فاصله را برداری ، دستهای تو توانایی آن را دارد که به من زندگی بخشد ، میتوانی تو به من زندگانی بخشی یا بگیری از من آنچه را میبخشی ،
چشم های تو به من میبخشد عشق و شور و مستی ، و تو چون مصرع شعری زیبا سطر برجسته ای از زندگی من هستی .
باز در کلبه ی عشق عکس تو مرا ابری کرد.عکس تو خنده به لب داشت ولی اشک چشم مرا جاری کرد.
اگر عاشقت نبودم آرزو می کردم که عاشقم باشی . عاشقی درد بزرگیست،.طاقت سختی کشیدنت را ندارم.
عشق را نصیب کسی کن که لایق آن باشد نه تشنه ی آن . زیرا هر تشنه ای روزی سیراب می شود.
چقدر حقیرند مردمانی که نه جرات دوست داشتن دارند نه اراده ی دوست نداشتن ، نه لیاقت دوست داشته شدن و نه متانت دوست داشته نشدن.
با این حال مدام شعر عاشقانه می خوانند....
من پذیرفتم شکست خویش را، پندهای عقل دوراندیش را، من پذیرفتم که عشق افسانه است.
میروم از رفتن من شاد باش، از عذاب دیدنم آزاد باش، چون که تو تنهاتر از من میروی،
آرزو دارم تو هم عاشق شوی، آرزو دارم بفهمی درد را، معنی برخوردهای سرد را….
دیدی غزلی سرود؟
عاشق شده بود ...
انگار خودش نبود ...
افتاد،
شکست،
زیر باران پوسید ...
آدم که نکشته بود ...
عاشق شده بود ...
مثل یک درنای زیبا تا افق پرواز کن
نغمه ای دیگر برای فصل سرما ساز کن
زندگی تکرارِ زخمِ کهنه دیروز نیست
بالهای خسته ات را رو به فردا باز کن ...
وقتی پروانه عشق در تاری بیفتد که عنکبوتش سیر باشد
تازه قصه زندگی آغاز شده است زیرا دیگر نه می تواند پرواز کند نه بمیرد .
بی من نرو آن سوی فردای زمانه
بی من نشو دمساز تنهای ترانه
با من بمان این روزهای بی بهانه
با من بمان با دردهای عاشقانه
دلم پیش رخ ناز تو بند است / ندانم قیمت ناز تو چند است
نمایی گر به قلب من نگاهی / به دل گویم که بخت من بلند است . . .
آنکه دستور زبان عشق را
بی گزاره در نهاد ما نهاد
خوب می دانست تیغ تیز را
در کف مستی نمی بایست داد
در کشور ما شاهی بود که برای سرگرمی خود بازی ساخت که دو نفر بر روی سنگ ترازو روند ،
هر که وزنش کمتر بود کشته شود ، از بخت بدم من و یارم روبروی هم افتادیم ،
من برای اینکه یارم زنده بماند ، 5 روز غذا نخوردم ،
روز مسابقه من خود را سبک کردم غافل از اینکه یارم به پاهای خود وزنه وصل کرده بود!!!
تو مثل گل سرخی که گذاشتم
لای دفتر
مثل تقدیر
مثل قسمت
مثل الماسی که هیچ کس واسه اون نذاشته قیمت...
برای محبت هایی که عمیقند ، ندیدن و نبودن هرگز بهانه ی از یاد بردن نیست . . .
دختری به کوروش کبیر گفت:من عاشقت هستم.
کوروش گفت لیاقت شما برادرمن است که ازمن زیباتر است و پشت شما ایستاده.
دخترک برگشت ودید کسی نیست.کوروش گفت:
اگر عاشق بودی پشت سرت را نگاه نمیکردی.
عاشقی را شرط اول ناله وفریاد نیست /تا کسی از جان شیرین نگذرد فرهاد نیست /
عاشقی مقدور هر عیاش نیست /غم کشیدن کار هر نقاش نیست /
سوختن قصه ی شمع است ولی قسمت ماست، شاید این قصه ی تنهایی ما کار خداست،
آنقدر سوخته ام با همه ی بی تقصیری، که جهنم نگزارد به تنم تاثیری..
دوست دارم از تو بنویسم بی آنکه در جست و جوی قافیه و ردیفی باشم بی آنکه واژه ها را انتخاب کنم و تو را در دل آنها جای دهم.
زین شاخه به آن شاخه پریدن ممنوع، در ذهن بجز تو آفریدن ممنوع، غیر تو ورود دیگران در قلبم، عمرأ ، ابدأ ، هیچ ، اکیدأ ممنوع
پیداست من ، به شعله تو زنده ام هنوز / در سینه من ، آتش پنهان من تویی
هر صبح با طلوع تو بیدار میشوم / رمز طلسم بسته چشمان من تویی
هر چند سرنوشت من و تو دوگانگی است / تنهای من ، نهایت عرفان من تویی
شب گم شده در سیاهی چشمانت / شد رود ستاره راهی چشمانت
قربان نگاه تو که اقیانوسی / افتاده به تور ماهی چشمانت
می دانی چند بار از فکر من گذشته ای ؟
فقط یک بار ! چون دیگر هرگز از خیالم نرفته ای !
بیا تا باورت گردد که بی تو کمتر از خاکم / ولی با تو به افلاکم
بیا با آرزوهایم بسازم خانه ای در دل / سراغم را نمی گیری مگر بیگانه ای با دل ؟
همدم گل گشته ام ، همبستر خاکم مکن / قطره قطره می چکم ، از چشم خود پاکم مکن !
با چرخش روزگار هم درگیرم / انگار گره خورده به تو تقدیرم
من شاعر حرف های این دل هستم / یادت نرود ! بدون تو می میرم
سخت است که دور از رخ دلدار بمیرم / از حسرت گل در صف گلزار بمیرم
درد است مرا کز غم هجران تو دلبر / باشی تو طبیب و من بیمار بمیرم
یه شبی وقتی که خوابی ، چشاتو به خواب سپردی /
خودم دلتو میدزدم ، به جای دلی که بردی !
ماندن به پای کسی که دوستش داری ، قشنگ ترین اسارت زندگی است !
تا آخر عمر اسیرتم !