تو به من نگاه کردی
و من از داغی نگاهت
عاشق شدن را آموختم
و حل شدن در تو آغاز شد …
تو به من نگاه کردی
و من از داغی نگاهت
عاشق شدن را آموختم
و حل شدن در تو آغاز شد …
از تمام دنیا تنها همین قلب کوچک را دارم ، همین و بس!
عزیزم تا پایان با تو می مانم چونکه تنها تو هستی که
معنای واقعی عشق را به من ابراز کردی و آموختی!
آموختی که عشق یعنی تا پایان زندگی ماندن و تا پایان زندگی دوست داشتن!
می خواهم بنویسم!
نمی توانم…
یک کلمه به ذهنم می رسد !
” تـــــــو ”
تمام شد..!
این هم نوشته ی امروز
صبح می شود…
می خواهم تکان بخورم…
پاهایم درد می کنند!
به سختی بلند می شوم
نگاهی به ریش هایم و خوابی که دیدم کمی آزارم می دهد…
پیر شده ام…
نیمــه ی گـُمشــده ام نیستـی
که بـا نیمـه ی دیگــر
به جُستجـویت برخیـزم
تـــو…
تمـام گُمشـده ی منــی!
تمــام گـُمـشــده ی مَــن…!
آه ! اِی کاش،
روزی از خواب خرگوشی رها شوی و بدانی
که من صیادِ تو نیستم،
عاشق تواَم !
دلم را به چه خوش کنم ؟
به حرف هایی که زدی و عمل نکردی ؟
به تصمیم هایی که به جای من گرفتی ؟
این ها هیچ کدام “خوش” نیست . . .
…این ها حال “خوش” من را “ناخوش” تر می کنند . . .
صدایت میکنم هر شب ،
تو هم امشب صدایم کن
تو مغروری ،
غرورت را فقط یک شب فدایم کن..
حرف هایم را تعبیر می کنی ، سکوتم را تفسیر
دیروزم را فراموش ، فردایم را پیشگویی
به نبودنم مشکوکی ، در بودنم مردد
از هیچ گلایه می سازی ، از همه چیز بهانه …
من ؛ … کجای این نمایشم …؟
تا دیروز …
هرچه می نوشتم عاشقانه بود !
از امروز ..
هرچه بنویسم صادقانه است !..
عاشقانه دوستت دارم …
بگذار کافرم بخوانند
آنان که بی عشق … مردگی می کنند
و من با صلابت و بی شک !
به دلـــــم که قدمگاه تــــــــوست
مومنم و عاشــــــق …
یکبار باید از کسی که عاشقش هستی پنهان بشی تا دردش رو بدونی !
یکبار باید به خاطر چیزهائی که نداری تحقیر بشی تا دردش رو بچشی !
که اگر کسی با این ویژگی ها بود یا باشه تو دیگه قرار نیست باشی…
یکبار باید مثه مزاحم باهات برخورد بشه و بپیچوننت تا بدونی چقدر حس آویزونی بده…
یکبار باید بهت گفته بشه عاشقت نیستم تا حس کنی داری فقط بازی می کنی و از اول سرکار بودی…
بفهمی اینها یعنی چی… بچشی…
یکبار باید فکر کنی هدف کسی نیستی و فقط یک گزینه هستی…
یکبار باید بفهمی دلتنگی چه معنائی داره و دوری کسی که دوستش داری چقدر سخت…
رسیدن به هدف چه معنائی داره…
تا نچشی نمی فهمی…
عشق ، عشق می آفریند . عشق ، زندگی می بخشد . زندگی ، رنج به همراه دارد .
رنج ، دلشوره می آفریند . دلشوره ، جرات می بخشد . جرات ، اعتماد می آورد .
اعتماد ، امید می آفریند . امید ، زندگی می بخشد . زندگی ، عشق به همراه دارد .
عشق ، عشق می آفریند.
و آخر سر نیز رویاهای عاشقانه ام با تو!
عاشقانه من !
به آسودگی با بادکنک هایت بازی کن !
کسی حق آزار و اذیت تو را ندارد !
ما مقصر خودخواهی های گذشته دیگران نیستیم !
آسوده باش ، تو را مواظبت می کنم و کلاغ ها و گربه های سیاه را از تو دور میکنم !
او همیشه استقامت دارد
قلب او بسیار ظریف و شکننده است
بسیار فریبا
بسیار بخشنده
بسیار خوش آهنگ
او یک زن است
او یک زندگی است
به او احترام بگذار و به او عشق بورز…!
مـــــــــــــرد است دیگر
گاهی تند میشود گاهی عاشقانه میگوید
مـــــــــــــرد است دیگر
غرورش آسمان و دلش دریاست
تو چه میدانی ازبغض گلو گیر کرده یک مـــــــــــــرد
تو چه میدانی که چشمانت دنیای او شده
تو چه میدانی از هق هق شبانه او که فقط خودش خبردارد و بالشش؟
مـــــــــــــرد را فقط مـــــــــــــرد میفهمد و مـــــــــــــرد…
دیدن عکست تمام سهم من است.
از تو.
آن هم جیره بندی کرده ام،
تا مبادا،
توقعش زیاد شود!!!
… دل است دیگر،
ممکن است فردا خودت را از من بخواهد…!!!
آدمهایی که این جمله رو می شنون ؛ خوشبخت ترین آدمها هستند :
“عیب نداره با هم درستش می کنیم” …!
تو را می بویم و همچون نسیم صبح گاهی
تنگ در آغوش میگیرم
تو را هر وقت می بینم
آسمان من
بسان مرغکی بی بال و پر
در حسرت پرواز میمیرم
مرا در یاب ای روشن تر از لبخند !!!
اندکی کسالت روحی دارم !
.
.
.
.
.
درمانش فقط یک کلمه است !
درمانش فقط خاموش کردن سکوت است !
یارم ، دلدارم لب به زبان بگشای و راز دل را بهر آن سیاه بخت سپید روی بگو !
گاهی کوچکم می بینی
گاهی بزرگ ! !
نه کوچکم نه بزرگ ! !
خودت هستی که دور می شوی و نزدیک ! ! !
خودت باش و خودت را آنگونه که هستی دوست بدار ،
حتی اگر مجبور باشی برای خود بودن بهای سنگینی بپردازی،این بها را بپرداز و خودت باش
زندگی رقص واژگان است ، یکی به جرم تفاوت تنهاست ، یکی به جرم تنهایی متفاوت...
زندگی من سراسر حماقته ، اما کسی نمی دونه حماقتهای من اصول منه ،
اصولی که تو این دنیا غریبن،غریبتر از بی صدا شکستنم... کاش می تونستم حماقت نکنم... کاش
جدایی نادر از سیمین اسکار می گیرد
جدایی من از تو عمرم را
نفرینت نمی کنم
فقط همین که دیگر جایت در دعاهایم خالی است برایت کافی است...!!!
ما زهر صاحب دلی یک رشته فن آموختیم
عشق از لیلی و صبر از کوه کن آموختیم
گریه از مرغ سحر،خود سوزی از پروانه ها
صد سرا ویرانه شد تا ساختن آموختیم
دل ما ظرف و اراده خداوند است پس اگر خداوند چیزی را برای ما اراده کند ما هم آن چیز را خواهیم خواست
حضرت مهدی (عج)
معلم برای سفید بودن برگه نقاشیم تنبیهم کرد و همه به من خندیدند ...
اما من خدایی را کشیده بودم که همه می گفتند دیدنی نیست.
از تصادف جان سالم به در برده بود و می گفت زندگی خود را مدیون ماشین مدل بالایش است و خدا همچنان لبخند می زد...
از فریب انسانها دلگیر نشو چون اینان روی زمینی زندگی می کنند که روزی یکبار خودش را دور می زند.
موشی در خانه صاحب مزرعه تله موش دید. به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد همه گفتند تله موش مشکل توست و به ما ربطی نداره
ماری در تله افتاد و زن مزرعه دار را گزید،از مرغ برایش سوپ درست کردند،گوسفند را برای عیادت کنندگان سر بریدند و گاو را برای مراسم ترحیم کشتند
و در تمام این مدت موش از سوراخ دیوار نگاه میکرد و به مشکلی که به دیگران ربطی نداشت فکر میکرد.
روزی مجنون از روی سجاده شخصی در حال نماز عبور کرد.مرد نماز را شکست و گفت: مردک من در حال راز و نیاز با خدا بودم تو چگونه این رشته را بریدی؟
مجنون لبخندی زد و گفت: من که عاشق دختری هستم تو را ندیدم تو چگونه عاشق خدایی و مرا دیدی؟
یه کلاغ و یه خرس سوار هواپیما بودن کلاغه سفارش چایی میده چایی رو که میارن یه کمیشو میخوره باقیشو می پاشه به مهموندار
مهموندار میگه چرا این کارو کردی؟
کلاغه میگه دلم خواست پررو بازیه دیگه پررو بازی! چند دقیقه میگذره باز کلاغه سفارش نوشیدنی میده باز یه کمیشو میخوره باقیشو میپاشه به مهموندار
مهموندار میگه : چرا این کارو کردی؟
کلاغه میگه دلم خواست پررو بازیه دیگه پررو بازی !
بعد از چند دقیقه کلاغه چرتش میگیره
خرسه که اینو میبینه به سرش میزنه که اونم یه خورده تفریح کنه ...
مهموندارو صدا میکنه میگه یه قهوه براش بیارن قهوه رو که میارن
یه کمیشو میخوره باقیشو میپاشه به مهموندار مهموندار میگه چرا این کارو کردی؟
خرسه میگه دلم خواست پررو بازیه دیگه پررو بازی
اینو که میگه یهو همه مهموندارا میریزن سرش و کشون کشون تا دم در هواپیما میبرن که
بندازنش بیرون خرسه که اینو میبینه شروع به داد و فریاد میکنه
کلاغه که بیدار شده بوده بهش میگه: آخه خرس گنده تو که بال نداری مگه
مجبوری پررو بازی دربیاری!!!!!!!!
نکته مدیریتی : قبل از تقلید از دیگران منابع خود را به دقت ارزیابی کنید
عجب جوش و خروشی بود عشقت / خراب باده نوشی بود عشقت
بهشتم را به سیبی داد بر باد / عجب آدم فروشی بود عشقت . . .
اگر روزگاری شأن و مقامت پائین آمد ناامید مشو
زیرا آفتاب هر روز هنگام غروب پائین میرود تا بامداد روز دیگر بالا بیاید
اندیشیدن به پایان هر چیز، شیرینی حضورش را تلخ می کند.
بگذار پایان تو را غافلگیر کند، درست مانند آغاز.
همیشه باید مراقب سه چیز باشیم :
وقتی تنها هستیم مراقب افکار خود،
وقتی با خانواده هستیم مراقب اخلاق خود
و زمانی که در جامعه هستیم مراقب زبان خود.
هیچ گاه عشق به همدم را پاینده مپندار و از روزی که دل می بندی این نیرو را نیز در خویش بیافرین
که اگر تنهایت گذاشت نشکنی و اگر شکستی باز هم نامید نشو چرا که آرام جان دیگری در راه است
عقل بی عاطفه خطرناک است و عاطفه بدون عقل قابل اعتماد نیست،
آدم کامل آنست که هم عقل دارد و هم عاطفه