در عهد حضرت عیسی (ع) شخصی مادر پیرش را در زنبیلی می گذاشت و هرجا می رفت، همراه خودش میبرد.
روزی حضرت عیسی او را دید، به وی فرمود: آن زن کیست؟ گفت: مادرم است.
فرمود: او را شوهر بده. گفت: پیر است و قادر به حرکت نیست.
پیرزن دستش را از زنبیل بیرون آورد و بر سر پسرش زد و گفت: ای بی شرم! تو بهتر می فهمی یا پیغمبر خدا؟!