عشق ، عشق می آفریند . عشق ، زندگی می بخشد . زندگی ، رنج به همراه دارد .
رنج ، دلشوره می آفریند . دلشوره ، جرات می بخشد . جرات ، اعتماد می آورد .
اعتماد ، امید می آفریند . امید ، زندگی می بخشد . زندگی ، عشق به همراه دارد .
عشق ، عشق می آفریند.
عشق ، عشق می آفریند . عشق ، زندگی می بخشد . زندگی ، رنج به همراه دارد .
رنج ، دلشوره می آفریند . دلشوره ، جرات می بخشد . جرات ، اعتماد می آورد .
اعتماد ، امید می آفریند . امید ، زندگی می بخشد . زندگی ، عشق به همراه دارد .
عشق ، عشق می آفریند.
و آخر سر نیز رویاهای عاشقانه ام با تو!
عاشقانه من !
به آسودگی با بادکنک هایت بازی کن !
کسی حق آزار و اذیت تو را ندارد !
ما مقصر خودخواهی های گذشته دیگران نیستیم !
آسوده باش ، تو را مواظبت می کنم و کلاغ ها و گربه های سیاه را از تو دور میکنم !
دوستت دارم…
یکـ کلمــه است بـا دنیـــایی از مسئـولیت !
گفـــتنش هنـــر نیست
مسئولــــیتـ پذیـــریشــ هنــــر است…
کوچکتر باشد یا بزرگتر، چه فرقی میکند؟
باید آنقدر مرد باشد که پای حرفش بماند !
وگرنه دهان هر نامردی بوی گند ” دوستت دارم ” های الکی میدهد…
دلت که تنگِ یک نفر باشد
خودِ خدا هم بیاید تا خوش بگذرد و لحظه ای فراموش کنی
فایده ندارد
تو دلت تنگ است
دلت برای همان یک نفر تنگ است
…تا نیاید
تا نباشد
هیچ چیز درست نمیشود
هیچ چیز…
او همیشه استقامت دارد
قلب او بسیار ظریف و شکننده است
بسیار فریبا
بسیار بخشنده
بسیار خوش آهنگ
او یک زن است
او یک زندگی است
به او احترام بگذار و به او عشق بورز…!
مـــــــــــــرد است دیگر
گاهی تند میشود گاهی عاشقانه میگوید
مـــــــــــــرد است دیگر
غرورش آسمان و دلش دریاست
تو چه میدانی ازبغض گلو گیر کرده یک مـــــــــــــرد
تو چه میدانی که چشمانت دنیای او شده
تو چه میدانی از هق هق شبانه او که فقط خودش خبردارد و بالشش؟
مـــــــــــــرد را فقط مـــــــــــــرد میفهمد و مـــــــــــــرد…
برایت قهوه می ریزم
کمی شیر
دو قاشق شکّر
میگذارم جلویت رویِ میز
گلدان گل را کنار تر می گذارم
تا بهتر ببینمت
قیافه ی جدی به خودم می گیرم
و با لهجهای که حالا برایِ خودم هم بیگانه است می گویم
قهوه ات سرد میشود
هر کجا که هستی
زودتر به خانه بیا
و همانطور می نشی ی ی ی ی نم تا تو یک روز بیایی…
به یادت هستم حتی اگر قرار باشد شبی بی چراغ در حسرت یافتنت تمام کوچه ها را قدم بزنم…
دیدن عکست تمام سهم من است.
از تو.
آن هم جیره بندی کرده ام،
تا مبادا،
توقعش زیاد شود!!!
… دل است دیگر،
ممکن است فردا خودت را از من بخواهد…!!!
آدمهایی که این جمله رو می شنون ؛ خوشبخت ترین آدمها هستند :
“عیب نداره با هم درستش می کنیم” …!
دوستت دارم
شکوهمند و افسانه ای
عاشقانه و دلبرانه
دوستت دارم
شکوهمند و افسانه ای
و لبریزم از ترس نبودنت
و لبریزم از ترس ندیدنت
و لبریزم از ترس های دگر…
تو را می بویم و همچون نسیم صبح گاهی
تنگ در آغوش میگیرم
تو را هر وقت می بینم
آسمان من
بسان مرغکی بی بال و پر
در حسرت پرواز میمیرم
مرا در یاب ای روشن تر از لبخند !!!
اندکی کسالت روحی دارم !
.
.
.
.
.
درمانش فقط یک کلمه است !
درمانش فقط خاموش کردن سکوت است !
یارم ، دلدارم لب به زبان بگشای و راز دل را بهر آن سیاه بخت سپید روی بگو !
دوست دارم از تو بنویسم بی آنکه در جست و جوی قافیه و ردیفی باشم بی آنکه واژه ها را انتخاب کنم و تو را در دل آنها جای دهم !
دوستت دارم…
گاهی کوچکم می بینی
گاهی بزرگ ! !
نه کوچکم نه بزرگ ! !
خودت هستی که دور می شوی و نزدیک ! ! !
خودت باش و خودت را آنگونه که هستی دوست بدار ،
حتی اگر مجبور باشی برای خود بودن بهای سنگینی بپردازی،این بها را بپرداز و خودت باش
زندگی رقص واژگان است ، یکی به جرم تفاوت تنهاست ، یکی به جرم تنهایی متفاوت...
زندگی من سراسر حماقته ، اما کسی نمی دونه حماقتهای من اصول منه ،
اصولی که تو این دنیا غریبن،غریبتر از بی صدا شکستنم... کاش می تونستم حماقت نکنم... کاش
دلم برای کسی تنگ است
که همچو کودک معصومی
دلش برای دلم می سوخت
و مهربانی خود را نثار من می کرد
کسی که دستهای سپیدش را
به آب می بخشید
و شعرهای خوشی چون پرنده ها می خواند
دلم برای کسی تنگ است...
یک روز دیگر بدون تو گذشت و دوباره یک قطره اشک دیگر از چشمانم سرازیر شد و همچنان لحظه های بی تو...
آرامتر تکانش دهید
مرگ مغزی شده
زودتر باید دفن شود
چیزی هم برای اهدا ندارد
احساسم بود...
تا همین دیروز هم زنده بود، کسی لهش کرد و رفت...
نه از تو دلگیرم ، نه از خدا
تنها از دلم دلگیرم
که نبود این هر دو را نمی تواند تحمل کند...
هر که را دیدم خیانت کرد و رفت
هر که با من بود یار من نبود
هر که آمد بر دلم زخمی گذاشت
خود ندانستم از این غمها چه سود
کسی که رنگ پریدگی خزان را ادراک کرده
باشد به نیرنگ گل های رنگ رنگ دل نخواهد بست
به نامردانی چون تو دیگر دل نخواهم بست
نفرین به توی نامرد که با زیباترین نقاب به چهره رفیق درآمدی
نفرین بر آن مرامی که اینگونه به اعتمادم خیانت کرد
تســــبــیح میشوم زیر انگشــــتانت
دانـــه دانــــه میـــرانـــی ام
تا خــــودت را بالا ببـــــری . . .
عجب جوش و خروشی بود عشقت / خراب باده نوشی بود عشقت
بهشتم را به سیبی داد بر باد / عجب آدم فروشی بود عشقت . . .
آنقــدر مرا سرد کرد
از خودش .. از عشق ..کــه حالا بــه جای دلبستن یخ بسته ام
آهای !!! روی احساسم پا نگذاریــد ..لیز میخوریــد
به نامردی نامردان قسم جانا که نامردی
که نامردان خجل گشتند از بس که تو نامردی . . .
حضورت در کنار من معجزه نبود
نبودنت هم فاجعه نیست
فردا روزِ دیگری برای من خواهد بود
بیشتر از این برایت اشک نخواهم ریخت . . .
نمی بخشمت
ولی فراموشت می کنم
همیشه به همین سادکی از ادمای بی ارزش می گذرم . . .
عاشق شدم و عذاب را فهمیدم / رنجیدن و اضطراب را فهمیدم
در چشم تو عشق را ندیدم اما / معنای دل کباب را فهمیدم
هر روز خطاهای تو را بخشیدم / تا بخشش بی حساب را بخشیدم . . .
یکی را آرزو کردی و رفتی / برایش پرس و جو کردی و رفتی
تو هم تا آبرو از من گرفتی / مرا بی آبرو کردی و رفتی . . .
این که هر بار سرت با یکی گرم باشد دلیل بر ارزش ات نیست
آنقدر بی ارزشی که خیلیها اندازه تو هستند . . .
محبت به نامرد ، کردم بسی / محبت نشاید به هر نا کسی
تهی دستی و بی کسی درد نیست / که دردی چو دیدار نامرد نیست
من از عشق گفتم
تو مدل ماشینم را پرسیدی
من از محبت گفتم
تو محل زندگیم را پرسیدی
من از دوست داشتن گفتم
تو وضعیت حسابِ بانکیم را جویا شدی
من از ارزش ها گفتم،ارزش هایی که قیمت ندارند،امّا تو
تو قیمت ارزش ها را با اهن و کاغذ برابر کردی . . .
مشکل از تو نبود
از من بود
با کسی حرف میزدم
که سمعک هایش را
پیش دیگری جا گذاشته بود . . .
همیشه سکوتم به معنای پیروزی نیست ، گاهی سکوت میکنم تا بفهمی چه بی صدا باختی . . .
اگر روزگاری شأن و مقامت پائین آمد ناامید مشو
زیرا آفتاب هر روز هنگام غروب پائین میرود تا بامداد روز دیگر بالا بیاید
اندیشیدن به پایان هر چیز، شیرینی حضورش را تلخ می کند.
بگذار پایان تو را غافلگیر کند، درست مانند آغاز.
همیشه باید مراقب سه چیز باشیم :
وقتی تنها هستیم مراقب افکار خود،
وقتی با خانواده هستیم مراقب اخلاق خود
و زمانی که در جامعه هستیم مراقب زبان خود.