بیخودی متاسف نباش
تو آمده بودی که بروی اصلا!
تو چه می دانی چه ترسی ست
ترس از کوچه ی بعد از خداحافظ؟
بیخودی متاسف نباش
تو آمده بودی که بروی اصلا!
تو چه می دانی چه ترسی ست
ترس از کوچه ی بعد از خداحافظ؟
دوست داشتن تمثیلی از نفس کشیدن من است، سزاواری من در زندگی، شایستگیام در بودن!
... اگر سزا بود چنان در آغوش میفشردم که یکی گردیم، و در آن پیکر، نه من دلتنگ
میشدم، نه او میگریخت
دلم ز دست زمانه بسی تنگ است / چه کنم که کار دنیا فقط نیرنگ است
نیرنگهای دنیا هزار و یک رنگ است / خدا کند شود پیدا دلی که با دل من یک رنگ است
عیبی ندارد،باز هم خودت را بزن به آن راه!
خودت را که به آن راه می زنی
میخواهم تمام راه های دنیا خراب شود !
خدا ابر رو به گریه میاره تا گلها بخندن، پس هر وقت بارون آمد یادت نره بخندی . . .
روزای بارونی قطره های بارون رو بشمار
اگه بند اومد روی رفاقت من حساب کن ، نه کم میاد و نه بند میاد . . .
تا که بودیم ، نبودیم کسی / کشت ما را غم بی هم نفسی
تا که خفتیم همه بیدار شدند / تا که مردیم همگی یار شدند
قدر آن شیشه بدانید که هست / نه در آن لحظه که افتاد و شکست . . .
زتو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سر نگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران . . .
این دلی که شکستی مال من نبود
خیلی وقت پیش تقدیم به تو شد
خوشحالم چون حالا میتونم جای دل سنگ بذارم تو ســ ــینه . . .
یارب تو او را همچو من بر غم گرفتارش مکن
در شهر غربت ای خدا هرگز تو ازارش مکن
هر چند او از رفتنش چشمان من گریان نمود
لیک ای خدای مهربان از غصه پر بارش مکن . . .
بستن زلف رها سنگدلی می خواهد / دل شکستن به خدا سنگدلی می خواهد
چون دلت حال مرا دید نپرسید چرا / سنگ ماندن به خدا سنگدلی می خواهد . . .
قلب من اندازه ی مشت منه / مشتمو برای تو وا می کنم
چشم من اندازه ی پنجره هاست / تو رو بی پرده تماشا می کنم . . .
همش میگن دندون رو جیـــــــ.گر بذار ، ولی من که دلم نمیآد هی تو رو گاز بگیرم
دستت رو بذار رو یه طرف صورتت ....... گذاشتی !؟
خوب به این پدیده میگن ماه گرفتگی !
مگه من به تو اجازه دادم که بازم رفتی اون بالا ، هان !؟
بیا پایین ، زود باش ، آخه تو فقط ماه منی !
سلام. حالت خوبه؟ تو گم شدی؟
آخه دیدم پشت شیشه یه مغازه نوشته یک تکه طلا با ارزش پیدا شده... گفتم شاید تو باشی!
دیگه بهت اعتماد ندارم واقعا ازت توقع نداشتم نمیدونستم تو یه دزدی.
.
.
. واسه چی قلب منو دزدیدی؟
سلام فردا میخوام ثبت نام کنم مدارک چی باید بیارم
.
.
.
راستی... واسه ثبت شدن اسمم تو دلت جز یه دل عاشق مدرکی که ندارم
عشق توئی عاشق منم ٬ دریا توئی قایق منم
اگر دزدیدند قایقت را ٬ غم مخور ٬ سارق منم !!
فاصله را بگو به خود نبالد. خاطره ی بودن با تو تمام فاصله ها را می شکند . . .
دوای درد غم خنده باشد / خوشا آنکه ز غم دل کنده باشد
غم دنیا نخور ای یار دیرین / که هر که غم خورد ، بازنده باشد . . .
روزی سپری شد به امیدی که شب آید / شب آمد و دیدم به دلم تاب و تب آمد
ای دوست دعا کن من بیچاره مبادا / در حسرت دیدار تو جانم به لب آید
به میهمانی تو آمدم در خلوت ترین شب دنیا ، آنگاه که برایم آمیزه ای از مهر و محبت بودی
آمدم تا با تو بمانم ، تا آخر دنیا ، تا زمانی که شعرها هستند و من وجود دارم . . .
دوست دارم زندگی را به شرط چاقو !
نه چاقوئی که هندوانه رو مبره ، چاقوئی که قسمتی از اقبالم با اون بریده میشه
مهربانی را قسمت کنیم ٬ من یقین دارم به ما هم میرسد
آدمی گر ایستد بر بام عشق ٬ دستهایش تا خدا هم میرسد . . .
آهو اگر چشم تو بیند ز چرا می افتد
تو هم اینقدر نخور جانا غم دنیا که سر و کار همه آخر به خدا می افتد . . .
اگه به زور روزگار از زندگیت میرم کنار
میرم که ثابت بکنم عاشقتم دیوونه وار . . .
میروم خسته و افسرده و زار سوی منزلگه ویرانه خویش
به خدا میبرم از شهر شما ٬ دل شوریده و دیوانه خویش . . .
دوچشمت سرزمین آرزوها نگاهت داستان آشنایی ست
امان از آن زمان که قلب عاشق گرفتار خزان یک جداییست . . .
به که گویم که تو منزلگه چشمان منی / به که گویم که تو گرمای دستان منی
گرچه پاییز نشد همدم و همسایه من / یه که گویم که تو باران زمستان منی . . .
داشتم اشک هایم را روی نامه ای عاشقانه با قطره چکان جعل می کردم ، خاطرم آمد شاید دلتنگ خنده هایم باشی
ببخش اگر این روز ها عشق با گریستن اثبات می شود …
خون من یعنی وجودم ، بی خون من هیچ و پوچم،
بارها در عشقنامه نوشتم،خون من مهر وجودت . . .
شاید آن روز که سهراب نوشت تا شقایق هست زندگی باید کرد
خبر از دل پر درد گل یاس نداشت باید این جور نوشت
چه شقایق باشی چه گل پیچک و یاس زندگی اجباریست
برای شکستن من یه اخم کافیه... نیازی به فریادت نیست،
واسه اشک ریختنم سکوت تو کافیه... نیازی به قهر نیست، برای مردنم حرف رفتنت کافیه... نیازی به انجامش نیست
عشق یعنی دستهایی رو به دوست
عشق یعنی مرگ در راهت نکوست
عشق یعنی شاخه ای گل در سبد
عشق یعنی دل سپردن تا ابد
عشق یعنی سروهای سربلند
عشق یعنی خارها هم گل کنند
عشق یعنی تو بسوزانی مرا
عشق یعنی سایه بانم من تو را
عشق یعنی بشکنی قلب مرا
عشق یعنی می پرستم من تو را
عشق یعنی آن نخستین حرفها
عشق یعنی در میان برفها
عشق یعنی یاد آن روز نخست
عشق یعنی هر چه در آن یاد توست
عشق یعنی تک درختی در کویر
عشق یعنی عاشقانی سر به زیر
عشق یعنی بگذری از هفت خان
عشق یعنی آرش و تیر و کمان
عشق یعنی با تو خواندن از جنون
عشق یعنی سوختنها از درون
عشق یعنی سوختن تا ساختن
عشق یعنی عقل و دین را باختن
عشق یعنی دل تراشیدن ز گل
عشق یعنی گم شدن در باغ دل
عشق یعنی تو ملامت کن مرا
عشق یعنی می ستایم من تو را
عشق یعنی در پی تو در به در
عشق یعنی یک بیابان درد سر
عشق یعنی با تو آغاز سفر
عشق یعنی قلبی آماج خطر
عشق یعنی تو بران از خود مرا
عشق یعنی باز می خوانم تو را
عشق یعنی بگذری از آبرو
عشق یعنی کلبه های آرزو
عشق یعنی با تو گشتن هم کلام
عشق یعنی انتظار یک سلام