قلب مهربانت مثلثی را می ماند در دریای عشق ، مرا در خود کشیدی برمودای من !!!
(سپندار مذگان مبارک)
قلب مهربانت مثلثی را می ماند در دریای عشق ، مرا در خود کشیدی برمودای من !!!
(سپندار مذگان مبارک)
اگه شکلات بودی شیرین ترین بودی . اگه عروسک بودی بغلی ترین بودی.
اگه شمع بودی روشن ترین بودی و تا زمانی که دوست منی عزیز ترینی
سپندار مذگان مبارک
امیدوارم خرس زیبایی ها همیشه تو غار چشمات خونه کنه
سپندار مذگان مبارک عزیزم
عشق شاید زود تو را عاشق و دلتنگ کند اما هرگز تو را سیر نمی کند.
روز سپندار مذگان مبارک
مهم نیست ولنتاین یا سپندار مذگان
هر دوبهانه اند برای اینکه به تو بگویم
.
.
.
.
بی بهانه دوستت دارم
می دونستی اشک گاهی از لبخند با ارزش تره؟
چون لبخند رو به هر کسی می تونی هدیه کنی
اما اشک رو فقط برای کسی می ریزی که نمی خوای از دستش بدی .
سپندار مذگان مبارک
عشق من تو باش نه برای اینکه در این دنیای بزرگ تنها نباشم.
تو باش تا در دنیای بزرگ تنهاییم تنها ترین باشی .
سپندار مذگان مبارک
واسه روز سپندار مذگان دوتا ستاره تقدیمت می کنمیه
ستاره پر بوسه که دلم بی تو نپوسهیه ستاره پر امید واسه هر کی تو رو دید
سپندار مذگان مبارک
در زندگیش بینهایت زحمت کشیده بود و بینهایت هم پیشرفت کرده بود... اما هنوز ناراضی بود...
حق هم داشت... تقدیر، سرنوشت او را از منفی بینهایت کلید زده بود...
هی با کله میخورد به دری که خدا اونو بسته بود. گریه میکرد، بیتابی میکرد، دعا میکرد...
اما انگار هیچ فایدهای نداشت... فکر میکرد خدا صدای اونو نمیشنوه...
ناگهان چشمش به در دیگری افتاد که خداوند از روی رحمتش گشوده بود...
سالها بعد حکمت اون در بسته رو هم فهمید...
چاپخانه همه تقویمها را مثل هم چاپ کرد ولی تقویم روزهای هرکس با بقیه فرق داشت...
مدادپاککن تمام شده بود... نمیدانست باید خوشحال باشد یا ناراحت...
خوشحال از پاک کردن اونهمه اشتباه یا ناراحت از زیاد بودن آنها...
مردم جوری حرف می زنند که گویی همه چیز را میدانند
اما اگر جرات داشته باشی و سئوالی بپرسی آنها هیچی چیز نمی دانند . . .
(پائولوکوئیلو)
گذشته رو اگه به دوش بکشی کمرت خم میشه
ولی اگه بذاری زیر پات قدت بلند میشه . . .
قدرت در هر جا که خود را خداگونه بنمایاند، خودبخود الهیات خاص خویش را تولید می کند.
خِرد، به عکس آنچه میگویند، با بالا رفتن سن به سراغ آدم نمیآید،
این امر بسته به دل است و دل هم با زمان، سر و کاری ندارد.
شیرینیپزی و عشق، همچون یکدیگرند؛ پای طراوت در میان است و همهی مواد آن،
حتی تلخترینشان، به شیرینی دلپذیری تبدیل میشوند.
اندازه کردارهای ما مهم نیست، بلکه میزان عشق و دقتی که در آن وجود دارد مهم است.
عشق می تواند در مکانهای عجیب و غریب پنهان شود می تواند در پس چهرهایی دوستانه مخفی شود.
عشق درست وقتی که تو انتظارش را نداری می اید عشق می تواند در گوشه ای تنگ و تاریک پنهان شود.
عشق به سمت کسانی که در جوستجویش هستند می اید عشق می تواند در تلالو رنگین کمان مخفی شود
عشق حتی می تواند در ساختار مولکولی هر چیز نیز رسوخ کند و عشق پاسخی به همه پرسشهاست.
اگر میتوانستم فراموشت میکردم اما....
تو در آبی آسمان به من لبخند زدی
تو در خوش آوازترین ترنم آبی آب به قلبم پا گذاشتی
تو در قشنگترین لبخند کودکانه به چشمم نشستی
تو را با نوای قلبم پذیرفتم با آهنگ گوشنواز عشق
تو مرا با مهر خواندی و من....
به مهمانی سفره ی محبتت آمدم
اگر میشد از یادت میبردم اما...
تو را با جوهر خونم در پنهانی ترین زوایای قلبم با سوزن تیز صبر حکاکی کرده ام
چگونه میشود نقشی را که حک کرده ای پاک کردو از بین برد
مهربانی را وقتی دیدم که کودکی می خواست آب شور دریا را با آبنبات کوچکش شیرین کند
اگر دوست داشتن تو اشتباست، پس من نمی خواهم که درست باشم
و اگر زندگی کردن بدون تو درست است، من می خواهم برای بقیه زندگیم در اشتباه باشم
فراموشی به این آسونیا نیست امید من. دلم از تو رها نیست میخوام تو یاد من عشقت بمیره
ولی از قلب من مهرت رها نیست دارم آتیش می گیرم از جدایی ولی هیچ کس به فکر دل ما نیست خدایا پس میون
این همه دل چرا حتی یکیشون با وفا نیست همه دنیا میدونن این حدیثو که آرامش برای عاشقا نیست
دیشب خواستم واسه دل خودم فال بگیرم وقتی فالنامه رو باز کردم
چشمم به شعری افتاد که هیچ ربطی به دل من نداشت تازه فهمیدم که دلم مال خودم نیست...
نگرانتم حالت خوبه؟؟؟ جاییت نشکسته؟ مطمئنی که خوبی؟؟ آخه از ارتفاع به این بلندی سقوط کردی.
.
.
.
... از آسمون یه راست افتادی تو قلب من
خوش به حالت اشکای تو به جای شور بودن شیرینه
.
.
آخه چشات عسلیه اشکاتو شیرین میکنه
هر چیز به دلیلی رخ می دهد. برای هر علتی معلولی است و
برای هر معلولی، علت یا علت های به خصوصی وجود دارد،
چه از آن ها اطلاع داشته باشید چه نداشته باشید.
چیزی به اسم اتفاق وجود ندارد.
در زندگی هر کاری را که بخواهید می توانید انجام دهید به شرط آن که
تصمیم بگیرید که دقیقا چه می خواهید و سپس عمل کنید.
دیدگانت را نبند ، نگاهت را ندزد ، تو که میدانی آیه آیه ی زندگیم
از گوشه ی چشمانت تلاوت می شود . . .
یاد آن روزی که یاری داشتیم / این چنین خوار نبودیم ، اعتباری داشتیم
ای که ما را در زمستان دیده ای با پشت خم / این زمستان را نبین ، ما هم بهاری داشتیم .
الهی! تا به حال میگفتم « گذشته ها گذشت » ، اکنون می بینم که
گذشته هایم نگذشت بلکه همه در من جمع است. آه، آه، از یوم الجمع…
آیت ا… حسن زاده آملی
مؤمن همچون کوه است. و کوه از دور کوچک و از نزدیک عظیم و پرشکوه است.
« دکتر سنگری »
گویند فلان آدم خوبیست که هر گز
در زندگی از بهر کس آزار ندارد
تکلیف بشر خدمت نوع است و گرنه
سنگ سر ره هم به کسی کار ندارد
خدا گفت: چیزی بگو !
گنجشک گفت: خسته ام.
خدا گفت: از چه ؟
گنجشک گفت: تنهایی، بی همدمی. کسی تا به خاطرش بپری، بخوانی، او را داشته باشی.
خدا گفت: مگر مرا نداری ؟
گنجشک گفت: گاهی چنان دور می شوی که بال های کوچکم به تو نمی رسند .
خدا گفت: آیا هرگز به ملکوتم نیامدی ؟
گنجشک سکوت کرد. بغض به دیواره های نازک گلویش فشار آورده بود.
خدا گفت: آیا همیشه در قلبت نبوده ام ؟! چنان از غیر پُرش کردی که جایی برایم نمانده.
چنان کوچک که دیگر توان پذیرشم را نداری . هرگز تنهایت گذاشتم ؟
گنجشک سر به زیر انداخت . دانه های اشک ، چشم های کوچکش را پر کرده بود .
خدا گفت : اما در ملکوت من همیشه جایی برای تو هست ، بیا !
گنجشک سر بلند کرد . دشت های آن سو تا بی نهایت سبز بود .
گنجشک به سمت بی نهایت پر گشود
پروانه گاهی فراموش میکند که زمانی کرم بوده است و کرم نمیداند که روزی به پروانهای زیبا بدل خواهد شد...
فراموشی و نادانی مشکل امروز ماست!
گفت: چند سال داری؟
گفتم: روزهای تکراری زندگیم را که خط بزنم، کودکی چند سالهام!
تعصب چشم های بینا را نابینا و گوش های شنوا را ناشنوا می کند .
ابوریحان ببِرونی
مشکلات خود را بر ماسه ها بنویسید و موفقیت هایتان را بر سنگ مرمر .
پرمودا باترا
ارزیابی و پژوهش ما بر کار دیگران دو درس در پی دارد :
نخست اینکه با دانش او آشنا می شویم
دوم آنکه ما راه های تازه و درست را به او هدیه خواهیم نمود .
ارد بزرگ
بسیاری از مردم ، گناه نارسائیهای زندگی خود را به گردن وقایع و اتفاقات می اندازند .
در حالی که آنچه زندگانی ما را شکل می دهد، خود آن وقایع نیست،
بلکه معنایی است که به آن رویدادها می دهیم .
آنتونی رابینز
بسیاری در پیچ وخم یک راه مانده اند و همواره از خویشتن می پرسند :
ما چرا ناتوان از ادامه راهیم . بدانها باید گفت می دانی در کجا مانده ای؟
همانجای که خود را پرمایه دانسته ای.
ارد بزرگ
در پشت هیچ در بسته ای ننشینید تا روزی باز شود .
راه کار دیگری جستجو کنید و اگر نیافتید همان در را بشکنید .
ارد بزرگ
آنانکه هنجار وجودیشان در نابودی داشته های دیگران است و خود بی میوه اند
را باید به کارهای بدنی واداشت تا بدین گونه خیری برای همگان و خویش داشته باشند .
ارد بزرگ