بانک اس ام اس و پیامک های جدید

با استفاده از پیامک ها و اس ام اس هایی که در این بانک خواهید یافت می توانید وانمود کنید که شما هم جذاب و به روز هستید !

بانک اس ام اس و پیامک های جدید

با استفاده از پیامک ها و اس ام اس هایی که در این بانک خواهید یافت می توانید وانمود کنید که شما هم جذاب و به روز هستید !

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳۶۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اس ام اس های عارفانه» ثبت شده است

سعی کن راز ها رو تو دلت دفن کنی حتی اگر دشمنت باشه ,

وگر نه توچشم همه بی اعتبار خواهی موند


آرزوی قشنگی است کنار ردپای تو رد پا داشتن بر دشت سپید

پوشیده شده ازبرف هنوز اما نه برف امده ونه تو!


هر روز شیطان لعنتی خط های ذهن مرا اشغال می کند

هی با شماره‌های غلط ، زنگ می‌زند،‏

آن وقت من اشتباه می کنم و او با اشتباه های دلم حال می کند.

دیروز یک فرشته به من می‌گفت: تو گوشی دل خود را بد گذاشتی

آن وقت ها که خدا به تو زنگ می‌زد

(حی علی الصلوة ).

چرا جواب ندادی ؟؟!!؟!


از مردمک دیده بباید آموخت دیدن همه کس را وندیدن خود را


وقتی ناراحتید از اینکه به چیزی که می خواستید نرسیدید ،

محکم باشید وخوشحال...خداوند در فکر چیز بهتری برای شماست.


با لمس عشق و محبت می توان شیطان را از قلبها بیرون راند.


دختران روستا به شهر فکر می کنند! دختران شهر در آرزوی روستا می میرند!

مردان کوچک به آسایش مردان بزرگ فکر می کنند! مردان بزرگ در آرزوی آرامش مردان کوچک می میرند!!

کدامین پل در کجای جهان شکسته است که هیچ کس به خانه اش نمی رسد؟؟


آرام باش ،توکل کن،تفکر کن،آستین ها را بالا بزن آنگاه دستان خداوند را میبینی

که زودتر از تو دست به کار شده اند.


ایمان کامل یعنی آنچه نمی دانی یاد بگیری وآنچه می‌دانی عمل کنی!


در بن بست راه اسمان باز است پرواز بیاموز


گفتم: خدایا از همه دلگیرم
گفت:حتی از من؟
گفتم:خدایا دلم را ربودند.
گفت:پیش از من؟
گفتم:خدایا چقدر دوری..
گفت:تو یا من؟!
گفتم:خدایا کمک خواستم.
گفت:از غیر از من؟
گفتم:خدایا دوستت دارم.
گفت:بیش از من؟
گفتم:خدایا اینقدر نگو من.
گفت:من توام تو من


خطا از من است، می دانم.

از من که سالهاست گفته ام “ایاک نعبد”

اما به دیگران هم دلسپرده ام

از من که سالهاست گفته ام ” ایاک نستعین”

اما به دیگران هم تکیه کرده ام

اما رهایم نکن


پروردگارا

یاری ام ده ، تا بدون اینکه از ایمان افراد بپرسم

و بدون اینکه بدردم بخورند، همدل و همدردشان باشم .

زیرا در سودای هر انسانی ” روح تو ” خانه گزیده . . .


یارب تو کریمی و کریمی کرم است / عاصی ز چه رو برون ز باغ ارم است

با گریه اگر ببخشی ام نیست کرم / با معصیتم اگر ببخشی کرم است . . .


خدایا

خوش به حال آنکه قلبش مال توست

حال و روزش هر نفس، احوال توست

خوش به حال آنکه چشمانش تویی

آرزوهایش همه آمال توست


انسـان عادی مثل شهـر ی ست 100 دروازه کـه تقـدیر از هر دری بر او وارد میشود

اما فـرد حکیـم همانند کاخی است با یـــک در که تقـدیر قبل از ورود به آن در می زنـد


اگر میخواهی خوشبخت باشی ، جز آنکه برایت مهیاست ، آرزو مکن . . .


پایانی برای قصه نیست

چرا که نه گوسفندان عاقل میشوند و نه گرگها سیر




 باغ بی بار خیالم زسر شوق شکفت...!

چونکه بر وسعت سبزینه ی رؤیا پیوست!!!


مشکل از تو نبود

از من بود

با کسی حرف میزدم

که سمعک هایش را

پیش دیگری جا گذاشته بود....



این محنتی که از تنگی قفس می کشیم

کفران نعمتی است که در باغ کرده ایم .


چشم دیگران چشمی است که ما را ورشکست میکند

اگر همه بغیر از خودم کور بودند , من نه به خانه باشکوه احتیاج داشتم نه به مبل عالی .


در عالم دو چیز از همه زیباتر است : آسمانی پرستاره و وجدانی آسوده. 


شمع دانی به دم مرگ به پروانه چه گفت؟ گفت ای عاشق بیچاره فراموش شوی…

سوخت پروانه ولی خوب جوابش را داد گفت طولی نکشد نیز تو خاموش شوی


گر خوب نیم خوب پرستم باری / ور باده نیم ز باده مستم باری

گر نیستم از اهل مناجات رواست / از اهل خرابات تو هستم باری . . .



doaye baran chera?doaye eshgh bekhan!in roozha delha teshnetaran ta zamin.khodaya kami eshgh bebar tanha kami eshgh


خدایاهرگزکسی رابه آنچه قسمتش نیست عادت نده


و چه داستان غم انگیزی است دستی که داس را برداشت،همان دستی است که یک روز در خوابهای مزرعه گندم کاشت


هر گاه صداى جدیدى سلام مى کند!تپش قلب مى گیرم.

من دیگر کشش خداحافظى ندارم مرا ببخش اگه جواب سلامت را نمیدهم


ازشب پرسیدم چه بنویسم برای کسی که دوستش دارم ،گفت : بنویس بی تو فردایی ندارم...


چو عاشق میشدم گفتم ربودم گوهر مقصود را ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد.


فاصله گرچه دستهایمان را جداکرد ولی خوشحالم جرات ندارد به دلهایمان نزدیک شود


درعمق آرزوی من است که دروجودت خانه ای داشته باشم حتی به مساحت یک یاد


عشق تنها میکروبی است که از راه چشم سرایت میکند...


اعتبار دوستی شما رو به اتمام است ! برای شارژ مجدد ٬ یک بووووووس بفرستید !! (همراه اول و آخر !!!)


تا کی دل من چشم به در داشته باشد ؟
ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد
آن باد که آغشته به بوی نفس توست
از کوچه ما کاش گذر داشته باشد


تو این من ها  را از خودت  مــِـن‌ها  کن
من میـمیرم برای باقی مانده ات


همانطور که به زیبایی تو خیره شده ام ، با خود می اندیشم

آیا هرگز فرشته ای را دیده ام که در ارتفاعی چنین پایین پرواز کند ؟


کوچه پس کوچه این شهر تو را می بوید

عطر خوش بوی تنت ناب تر از مُشک و گلاب

بوسه ای از لب شیرین تو شد سهم دلم

این غزل جای من امشب شده بد مست و خراب . . .


عقل گفت که دشوارتر از مردن چیست؟

 عشق فرمود فراق از همه دشوارتر است . . .


باران همیشه می بارد، اما مردم ستاره را بیشتر دوست دارند.

 نامردیست آن همه اشک را به یک چشمک فروختن . . .


از تقدیر سرنوشت غمگین مباش

چه بسا سگ هایی بر روی اجساد شیرها رقصیدند

شادی کردند و خود را بزرگ پنداشتند

ولی نمی دانستند شیر، شیر می ماند و سگ، سگ . . .



اون لحظه که گفتی : یکی بهتر از تورو پیدا کردم

یاد اون روزایی افتادم که به ۱۰۰ تا بهتر از تو گفتم من بهترینو دارم  . . .


تو مپندار که خاموشی من ذکر فراموشی توست

بلکه هر لحظه دلم مست تماشایى توست . . .


یک عمر قفس بست مسیر نفسم را / حالا که دری هست مرا بال و پری نیست

حالا که مقدر شده آرام بگیرم / سیلاب مرا برده و از من اثری نیست

بگذار که درها همگی بسته بمانند / وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست . . .


گاه می توان براى یک دوست چند سطر سکوت به یادگار گذاشت

تا او در خلوت خود هر طور که خواست آنرا معنا کند . . .


در جهان غصه کوتاهی دیوار مخور /  حسرت کاخ رفیق و زر بسیار مخور

 گردش چرخ نگردد به مراد دل کَس /  غم بی مهری این مردم بی عار مخور . . .


در غم عشق نبودیّ و محبت کردی / این هم از لطف شما بود و نمی‌دانستیم

من نکردم گله از عهد و وفاداری تو / عهد ما عهد جفا بود و نمی‌دانستیم

رنج بی‌عشقی و تنهایی و بی‌مهری یار / همه تقدیر خدا بود و نمی‌دانستیم . . .


کاش می شد همدلی را قاب کرد،ساکنان شهر غم را خواب کرد

کاش می شد نور چشمان تو را،جانشین تابش مهتاب کرد . . .


اسیر فصل خزان گردد عمر آنکس که / دمی اسیر اشک کند چشم مهربان تو را . . .