بانک اس ام اس و پیامک های جدید

با استفاده از پیامک ها و اس ام اس هایی که در این بانک خواهید یافت می توانید وانمود کنید که شما هم جذاب و به روز هستید !

بانک اس ام اس و پیامک های جدید

با استفاده از پیامک ها و اس ام اس هایی که در این بانک خواهید یافت می توانید وانمود کنید که شما هم جذاب و به روز هستید !

تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳۴۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جملات زیبا» ثبت شده است

تو به من نگاه کردی
و من از داغی نگاهت
عاشق شدن را آموختم
و حل شدن در تو آغاز شد …


به آرزوهایم خواهم رسید
آنگاه که تو مرا
به عنوان اولین شرط دوست داشتن

صدا کنی !


از تمام دنیا تنها همین قلب کوچک را دارم ، همین و بس!
عزیزم تا پایان با تو می مانم چونکه تنها تو هستی که
معنای واقعی عشق را به من ابراز کردی و آموختی!
آموختی که عشق یعنی تا پایان زندگی ماندن و تا پایان زندگی دوست داشتن!



می خواهم بنویسم!
نمی توانم…
یک کلمه به ذهنم می رسد !
” تـــــــو ”
تمام شد..!
این هم نوشته ی امروز



صبح می شود…
می خواهم تکان بخورم…
پاهایم درد می کنند!
به سختی بلند می شوم
نگاهی به ریش هایم و خوابی که دیدم کمی آزارم می دهد…
پیر شده ام…


نیمــه ی گـُمشــده ام نیستـی
که بـا نیمـه ی دیگــر
به جُستجـویت برخیـزم

تـــو…
تمـام گُمشـده ی منــی!
تمــام گـُمـشــده ی مَــن…!


آه‌ ! اِی‌ کاش‌،
روزی‌ از خواب خرگوشی‌ رها شوی‌ و بدانی‌
که‌ من‌ صیادِ تو نیستم‌،
عاشق تواَم‌ !


دلم را به چه خوش کنم ؟
به حرف هایی که زدی و عمل نکردی ؟
به تصمیم هایی که به جای من گرفتی ؟
این ها هیچ کدام “خوش” نیست . . .
…این ها حال “خوش” من را “ناخوش” تر می کنند . . .


این روزها” چقدر دلم هوای ” آن روز ها” را کرده است…


صدایت میکنم هر شب ،
تو هم امشب صدایم کن
تو مغروری ،
غرورت را فقط یک شب فدایم کن..


کنــارت هستند…
تا کـــی؟
تا وقتـــی که خنده هایت را ببینند…
از پیشــت میروند یک روز…کدام روز؟
وقتی کســی جایت آمد ، وقتی که می گویند آن کسی نیستی که می خواستمت ! عاشقت نیستم …! آن مرد ِ زندگی من نیستی…
…دوستــت دارند. تا چه موقع؟ تا موقعی که :
کسی دیگر را برای دوســت داشـتن پیــدا کنـند ، تا وقتی که حتی یک قرار معمولی با رقیب جدیدت با حس دوست داشتن صورت گیرد ،

یا کنجکاوی برای دیدن یک شخص جدید با هر بهانه ای…
نه… فقط تا وقتی که نوبت بــــــازی با من تمام بشود مرا نشکن !
و این است بازی
با من بودن!



تا دیروز …
هرچه می نوشتم عاشقانه بود !
از امروز ..
هرچه بنویسم صادقانه است !..
عاشقانه دوستت دارم …


بگذار کافرم بخوانند
آنان که بی عشق … مردگی می کنند
و من با صلابت و بی شک !
به دلـــــم که قدمگاه تــــــــوست
مومنم و عاشــــــق …


یکبار باید از کسی که عاشقش هستی پنهان بشی تا دردش رو بدونی !
یکبار باید به خاطر چیزهائی که نداری تحقیر بشی تا دردش رو بچشی !

که اگر کسی با این ویژگی ها بود یا باشه تو دیگه قرار نیست باشی…
یکبار باید مثه مزاحم باهات برخورد بشه و بپیچوننت تا بدونی چقدر حس آویزونی بده…
یکبار باید بهت گفته بشه عاشقت نیستم تا حس کنی داری فقط بازی می کنی و از اول سرکار بودی…
بفهمی اینها یعنی چی… بچشی…
یکبار باید فکر کنی هدف کسی نیستی و فقط یک گزینه هستی…
یکبار باید بفهمی دلتنگی چه معنائی داره و دوری کسی که دوستش داری چقدر سخت…
رسیدن به هدف چه معنائی داره…
تا نچشی نمی فهمی…


آرامتر سکوت کن
صدای بی تفاوتی هایت
آزارم می دهد…


تلخ منم،
همچون چای سرد
که نگاهش کرده باشی ساعات طولانی و ننوشیده باشی …
تلخ منم؛
چای یخ
که هیچکس ندارد هوسش را …


عشق ، عشق می آفریند . عشق ، زندگی می بخشد . زندگی ، رنج به همراه دارد .

رنج ، دلشوره می آفریند . دلشوره ، جرات می بخشد . جرات ، اعتماد می آورد .

اعتماد ، امید می آفریند . امید ، زندگی می بخشد . زندگی ، عشق به همراه دارد .

عشق ، عشق می آفریند.


تنها تو را می بینم ، لحظات با تو بودن را و یک زندگی شیرین…

و آخر سر نیز رویاهای عاشقانه ام با تو!


عاشقانه من !
به آسودگی با بادکنک هایت بازی کن !
کسی حق آزار و اذیت تو را ندارد !
ما مقصر خودخواهی های گذشته دیگران نیستیم !
آسوده باش ، تو را مواظبت می کنم و کلاغ ها و گربه های سیاه را از تو دور میکنم !


دوستت دارم…
یکـ کلمــه است بـا دنیـــایی‌ از مسئـولیت !
گفـــتنش هنـــر نیست
مسئولــــیتـ پذیـــریشــ هنــــر است…


کوچکتر باشد یا بزرگتر، چه فرقی میکند؟
باید آنقدر مرد باشد که پای حرفش بماند !
وگرنه دهان هر نامردی بوی گند ” دوستت دارم ” های الکی میدهد…


دلت که تنگِ یک نفر باشد
خودِ خدا هم بیاید تا خوش بگذرد و لحظه ای فراموش کنی
فایده ندارد
تو دلت تنگ است
دلت برای همان یک نفر تنگ است
…تا نیاید
تا نباشد
هیچ چیز درست نمیشود
هیچ چیز…


او همیشه استقامت دارد
قلب او بسیار ظریف و شکننده است
بسیار فریبا
بسیار بخشنده
بسیار خوش آهنگ
او یک زن است
او یک زندگی است
به او احترام بگذار و به او عشق بورز…!


مـــــــــــــرد است دیگر
گاهی تند میشود گاهی عاشقانه میگوید
مـــــــــــــرد است دیگر
غرورش آسمان و دلش دریاست
تو چه میدانی ازبغض گلو گیر کرده یک مـــــــــــــرد
تو چه میدانی که چشمانت دنیای او شده
تو چه میدانی از هق هق شبانه او که فقط خودش خبردارد و بالشش؟
مـــــــــــــرد را فقط مـــــــــــــرد میفهمد و مـــــــــــــرد…


برایت قهوه می ریزم
کمی‌ شیر
دو قاشق شکّر
میگذارم جلویت رویِ میز
گلدان گل را کنار تر می گذارم
تا بهتر ببینمت
قیافه ی جدی به خودم می گیرم
و با لهجه‌ای که حالا برایِ خودم هم بیگانه است می گویم
قهوه ات سرد می‌‌شود
هر کجا که هستی‌
زودتر به خانه بیا
و همانطور می نشی‌ ی ی ی ی نم تا تو یک روز بیایی…



به یادت هستم حتی اگر قرار باشد شبی بی چراغ در حسرت یافتنت تمام کوچه ها را قدم بزنم…


دیدن عکست تمام سهم من است.
از تو.
آن هم جیره بندی کرده ام،
تا مبادا،
توقعش زیاد شود!!!
… دل است دیگر،
ممکن است فردا خودت را از من بخواهد…!!!


آدمهایی که این جمله رو می شنون ؛ خوشبخت ترین آدمها هستند :
“عیب نداره با هم درستش می کنیم” …!


دوستت دارم
شکوهمند و افسانه ای
عاشقانه و دلبرانه
دوستت دارم
شکوهمند و افسانه ای
و لبریزم از ترس نبودنت
و لبریزم از ترس ندیدنت
و لبریزم از ترس های دگر…


تو را می بویم و همچون نسیم صبح گاهی
تنگ در آغوش میگیرم
تو را هر وقت می بینم
آسمان من
بسان مرغکی بی بال و پر
در حسرت پرواز میمیرم
مرا در یاب ای روشن تر از لبخند !!!


اندکی کسالت روحی دارم !
.
.
.
.
.
درمانش فقط یک کلمه است !
درمانش فقط خاموش کردن سکوت است !
یارم ، دلدارم لب به زبان بگشای و راز دل را بهر آن سیاه بخت سپید روی بگو !


دوست دارم از تو بنویسم بی آنکه در جست و جوی قافیه و ردیفی باشم بی آنکه واژه ها را انتخاب کنم و تو را در دل آنها جای دهم !
دوستت دارم…


گاهی کوچکم می بینی
گاهی بزرگ ! !
نه کوچکم نه بزرگ ! !
خودت هستی که دور می شوی و نزدیک ! ! !


ساده است ستایش گلی ، چیدنش و از یاد بردن که آبش باید داد...


خودت باش و خودت را آنگونه که هستی دوست بدار ،

حتی اگر مجبور باشی برای خود بودن بهای سنگینی بپردازی،این بها را بپرداز و خودت باش


تلخ تر از اینم می شد نوشت؟؟... حذفش کردم


به تو فکر می کنم

تو که در جنگل انبوه فکرم

گم می شوی

و من

هراسان به دنبال تو ام!


نفرین بر فانوسی

که در تاریکی از من دور می شود

و تو را به همراه دارد...


زندگی رقص واژگان است ، یکی به جرم  تفاوت تنهاست ، یکی به جرم تنهایی متفاوت...


زندگی من سراسر حماقته ، اما کسی نمی دونه حماقتهای من اصول منه ،

اصولی که تو این دنیا غریبن،غریبتر از بی صدا شکستنم... کاش  می تونستم حماقت نکنم... کاش


دلم برای کسی تنگ است

که همچو کودک معصومی

دلش برای دلم می سوخت

و مهربانی خود را نثار من می کرد

کسی که دستهای سپیدش را

به آب می بخشید

و شعرهای خوشی چون پرنده ها می خواند

دلم برای کسی تنگ است...



یک روز دیگر بدون تو گذشت و دوباره یک قطره اشک دیگر از چشمانم سرازیر شد  و همچنان لحظه های بی تو...


آرامتر تکانش  دهید

مرگ مغزی شده

زودتر باید دفن شود

چیزی هم برای اهدا ندارد

احساسم بود...

تا همین دیروز هم زنده بود، کسی لهش کرد و رفت...


نه از تو دلگیرم ، نه از خدا

تنها از دلم دلگیرم

که نبود این هر دو را نمی تواند تحمل کند...


هر که را دیدم  خیانت کرد و رفت

هر که با من بود یار من نبود

هر که آمد بر دلم زخمی گذاشت

خود ندانستم از این غمها چه سود


کسی که رنگ پریدگی خزان را ادراک کرده

باشد به نیرنگ گل های رنگ رنگ دل نخواهد بست

به نامردانی چون تو دیگر دل نخواهم بست


نفرین به توی نامرد که با زیباترین نقاب به چهره رفیق درآمدی

نفرین بر آن مرامی که اینگونه  به اعتمادم خیانت کرد


دار بزن … خاطرات کسی که  تـو را دور زده

حالم خوب است …امّا گذشته ام درد میکند . . .


تســــبــیح میشوم زیر انگشــــتانت

دانـــه دانــــه میـــرانـــی ام

تا خــــودت را بالا ببـــــری . . .


عجب جوش و خروشی بود عشقت / خراب باده نوشی بود عشقت

بهشتم را به سیبی داد بر باد / عجب آدم فروشی بود عشقت . . .