اندیشه و سخن ریش سفید ، برآیند صبوری ، مردمداری و سرد وگرم چشیدگی روزگار است
اندیشه و سخن ریش سفید ، برآیند صبوری ، مردمداری و سرد وگرم چشیدگی روزگار است
خوشبختی توپی است که وقتی می غلتد به دنبالش می رویم و وقتی توقف می کند به آن لگد می زنیم
خوشبین اظهار میدادرد که ما در بهترین دنیای ممکنه به سر می بریم
و بدبین بیمناک است که نکند سخن او راست باشد.
افراطی ترین صورت هیچ انگاری می تواند این دیدگاه باشد که همه باورها ؛
همهء چیزی را حقیقی انگاشتن ها لزوما” به خطا می روند ؛
به این علت ساده که هیچ دنیای واقعی در کار نیست .
چنین است یک ظاهر دورنمایی که از درون ما سرچشمه گرفته است .
زیبایی قامت بلند ابدیت است ، نگران منتهای خویش در زلال آینه .
اما صراحت آینه شمایید و نهایت جاودانه شمایید .
مردم ! هشدار ! که زیبایی زندگانی ست ، آن زمان که پرده گشاید و چهره برنماید .
لکن زندگی شمایید و حجاب خود ، شمایید .
بدگمانی میان افکار انسان مانند خفاش در میان پرندگان است
که همیشه در سپیده دم یا به هنگام غروب که نور ظلمت بهم آمیخته است بال فشانی می کند .
تبهکار همیشه نگران کیفر خویش است حتی اگر بر زر و زور لمیده باشد
و این بسیار درد آور است چرا که سایه کیفر همواره در برابر دیدگانش است
چه حقیر است و کوچک ، زندگی آنکه دستانش را میان دیده و دنیا قرار داده و هیچ نمی بیند جز خطوط باریک دستانش.
در خانه نادانی ، آینه ای نیست که روح خود را در آن به تماشا بنشیند
بزرگترین مصیبت برای یک انسان این است که
نه سواد کافی برای حرف زدن داشتهباشد نه شعور لازم برای خاموش ماندن
درختان بارور خم می شوند و مردان بزرگ متواضع میگردند،
اما شاخه های خشک و مردم نادان می شکنند وخم نمی شوند.
اگر غرور نبود چشم هایمان به جای لب هایمان سخن نمی گفتند
و ما کلام محبت را در نگاه های گهگاهمان جستجو نمی کردیم.
رسیدن به مقصدی که هرگز برای خود در نظر نگرفته ای
به همان اندازه دشوار است که برگشتن از جایی که هرگز نرفته ای
شاکر بودن ولی آن را به زبان نیاوردن مانند آن است
که هدیه ای را برای کسی تهیه کنید ولی آن را به وی ندهید.
اینو من نباید بهت بگم ولی تو یه عیب خیلی بزرگ داری که نمی شه دوستت نداشت!
گر تو یارم نشوی آخر خرداد من است / فکر بی تو شدنم دشمن بنیاد من است
تا زمانی که تو شیرینی و دوری ز دلم / رنگ خون بر جگر این دل فرهاد من است . . .
دانى که چه ها چه ها چه ها می خواهم؟ / وصل تو من بى سر و پا می خواهم
فریاد و فغان و ناله ام دانى چیست؟ / یعنى که تو را تو را تو را می خواهم . . .
یه سکه رو بنداز بالا
اگر شیر اومد، دوستت دارم
اگر خط اومد، شک نکن دوستت دارم !
نامه ای از من اگر سویت نمی آید نرنج
هر چه را من می نویسم اشک پاکش می کند . . .
اگه ۱ روز ۱ شاپرک / تو خونتون کشید سرک
یه خرده یاد من بیفت / نگو ولش کن به درک !
نه چتر با خود داشتی
نه روزنامه
نه چمدان
عاشقت شدم!
از کجا باید میفهمیدم مسافری؟
دختری را می شناسم که هر شب برای ستاره ها شعر می خواند و آنها به او زبان آسمانی می آموزند.
روزی پرسیدم: دیشب چه واژه ای آموختی؟
شرمنده نگاهم کرد و چشمک زد.
تابستان که میشود دلم شور میزند نکند طعم گیلاس های بازار مرا از خاطرت ببرد!
نمی گذاشتم به آسانی دلم را ببری
اگر می دانستم بعد از تو زندگی کردن چقدر دل می خواهد !!؟
آه ، تنهایی ما غمگین است / درد دوری به دلم سنگین است
یاد ایام گذشته به دلم / زنده بادا که چقدر رنگین است . . .
با جمله ی رندان جهان هم کیشم / خیام ترانه های پر تشویشم
انگار شراب از آسمان می بارد / وقتی که به چشمان تو می اندیشم . . .
در قفس تنهاییم تنها یاد توست که مرا به اوج همه ی دوست داشتنها به پرواز در می آورد . . .
سالها پرسیدم از خود کیستم ؟ / آتشم ؟ شورم ؟ شرارم ؟ چیستم ؟
دیدمش امروز و دانستم اکنون / او به جز من ، من به جز او نیستم . . .
ای عشق مرا به شط خون خواهی برد / چون قیس به وادی جنون خواهی برد
فرهاد صفت در آرزویی شیرین / دنبال خودت به بیستون خواهی برد . . .
آرام بخوان چون آهسته نوشتم ، بی پروا بخوان چون از خود نوشتم
نزدیک کسی نخوان چون تنها نوشتم و از دل بخوان چون با دل نوشتم دوستت دارم . . .
شاید پاکترین هوای دنیا ، متعلق به لحظه ای است که دلمان هوای هم میکند . . .
اکثر ما نه به خاطر یافتن فردی کامل ، بلکه به خاطر کامل دیدن یک فرد نا کامل عاشق میشویم . . .