یک عمر قفس بست مسیر نفسم را / حالا که دری هست مرا بال و پری نیست
حالا که مقدر شده آرام بگیرم / سیلاب مرا برده و از من اثری نیست
بگذار که درها همگی بسته بمانند / وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست . . .
یک عمر قفس بست مسیر نفسم را / حالا که دری هست مرا بال و پری نیست
حالا که مقدر شده آرام بگیرم / سیلاب مرا برده و از من اثری نیست
بگذار که درها همگی بسته بمانند / وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست . . .
در غم عشق نبودیّ و محبت کردی / این هم از لطف شما بود و نمیدانستیم
من نکردم گله از عهد و وفاداری تو / عهد ما عهد جفا بود و نمیدانستیم
رنج بیعشقی و تنهایی و بیمهری یار / همه تقدیر خدا بود و نمیدانستیم . . .
کاش می شد همدلی را قاب کرد،ساکنان شهر غم را خواب کرد
کاش می شد نور چشمان تو را،جانشین تابش مهتاب کرد . . .
نامه هایم که چراغ قلبت را روشن نکرد !
امشب تمامشان را بسوزان شاید بتوانی تنهایی ات را ببینی . . .
یاد آن روزی که یاری داشتیم / این چنین خوار نبودیم ، اعتباری داشتیم
ای که ما را در زمستان دیده ای با پشت خم / این زمستان را نبین ، ما هم بهاری داشتیم .
خاک پایت بوسه گاهم بود و بس / بر سر راهت نگاهم بود و بس
ای نگاهت تکیه گاه خستگی / عشق تو تنها گناهم بود و بس . . .
نمیدانم چرا چشمانم گاهی بی اختیار خیس می شوند
می گویند حساسیت فصلی است
آری من به فصل فصل این دنیای بی تو حساسم . . .
گر تو یارم نشوی آخر خرداد من است / فکر بی تو شدنم دشمن بنیاد من است
تا زمانی که تو شیرینی و دوری ز دلم / رنگ خون بر جگر این دل فرهاد من است . . .
دانى که چه ها چه ها چه ها می خواهم؟ / وصل تو من بى سر و پا می خواهم
فریاد و فغان و ناله ام دانى چیست؟ / یعنى که تو را تو را تو را می خواهم . . .
یه سکه رو بنداز بالا
اگر شیر اومد، دوستت دارم
اگر خط اومد، شک نکن دوستت دارم !
نامه ای از من اگر سویت نمی آید نرنج
هر چه را من می نویسم اشک پاکش می کند . . .
اگه ۱ روز ۱ شاپرک / تو خونتون کشید سرک
یه خرده یاد من بیفت / نگو ولش کن به درک !
نه چتر با خود داشتی
نه روزنامه
نه چمدان
عاشقت شدم!
از کجا باید میفهمیدم مسافری؟
دختری را می شناسم که هر شب برای ستاره ها شعر می خواند و آنها به او زبان آسمانی می آموزند.
روزی پرسیدم: دیشب چه واژه ای آموختی؟
شرمنده نگاهم کرد و چشمک زد.
تابستان که میشود دلم شور میزند نکند طعم گیلاس های بازار مرا از خاطرت ببرد!
نمی گذاشتم به آسانی دلم را ببری
اگر می دانستم بعد از تو زندگی کردن چقدر دل می خواهد !!؟
آه ، تنهایی ما غمگین است / درد دوری به دلم سنگین است
یاد ایام گذشته به دلم / زنده بادا که چقدر رنگین است . . .
با جمله ی رندان جهان هم کیشم / خیام ترانه های پر تشویشم
انگار شراب از آسمان می بارد / وقتی که به چشمان تو می اندیشم . . .
در قفس تنهاییم تنها یاد توست که مرا به اوج همه ی دوست داشتنها به پرواز در می آورد . . .
سالها پرسیدم از خود کیستم ؟ / آتشم ؟ شورم ؟ شرارم ؟ چیستم ؟
دیدمش امروز و دانستم اکنون / او به جز من ، من به جز او نیستم . . .
ای عشق مرا به شط خون خواهی برد / چون قیس به وادی جنون خواهی برد
فرهاد صفت در آرزویی شیرین / دنبال خودت به بیستون خواهی برد . . .
آرام بخوان چون آهسته نوشتم ، بی پروا بخوان چون از خود نوشتم
نزدیک کسی نخوان چون تنها نوشتم و از دل بخوان چون با دل نوشتم دوستت دارم . . .
شاید پاکترین هوای دنیا ، متعلق به لحظه ای است که دلمان هوای هم میکند . . .
اینجا رادیو”دل”است. صدای مرا از عمق”قلبم” میشنوید،
این یک SMS نیست، یک”احساس”پاک است که میگوید …فراموشی درمرام ما نیست.
معنی بخشیدن یک دل به یک لبخندچیست؟/
من پشیمانم بگوتاوان آن سوگند چیست؟/
ازتوهم دل کندم وهرگز نپرسیدم زخویش/
چاره معشوق اگرعاشق ازاو دل کند چیست؟
زمانی فراموشت میکنم که عقلم خاموش نفسم قطع روحم درآسمان تنم در زیر خاک باشد.
این روز ها از کنار من که میگذری احتیاط کن
هزاران کارگر در من
مشغول کارند
روحیه ام در دست تعویض است!
استعداد عجیبی در شکستن داری….
قلب…غرور…پیمان…
استعداد عجیبی در نشستن دارم….
به پای تو…به امید تو…در انتظار تو
سوختن قصه ی شمع است ولی قسمت ماست، شاید این قصه ی تنهایی ما کار خداست،
آنقدر سوخته ام با همه ی بی تقصیری، که جهنم نگزارد به تنم تاثیری..