در اتوبان زندگی وقتی تابلوی وجود تو را می بینم ،
از سرعتم می کاهم و به درجه بنزین تحملم چشم می دوزم .
در اتوبان زندگی وقتی تابلوی وجود تو را می بینم ،
از سرعتم می کاهم و به درجه بنزین تحملم چشم می دوزم .
دلا دیشب چه می کردی تو در کوی حبیب من ؟ الهی خون شوی ای دل تو هم گشتی رقیب من !
دل که رنجید از کسی ، خرسند کردن مشکل است ،
شیشه بشکسته را پیوند کردن مشکل است ، کوه را با آن بزرگی می توان هموار کرد ،
حرف ناهموار را هموار کردن مشکل است .
از بس خوابت را دیده ام
دیگر نمی گویم “خوابم میآید”
میگویم “یـــــــارم میآید” . . .
یه قلب ساده از تو / عشق و علاقه از من
فقط و فقط تو گل باش / ریشه و ساقه از من . . .
سکوت یعنی یه حرف که رو دلمه ، یه اسم که رو لبمه ، یه شرم که تو چشامه
و یه ارزو که تو قلبمه ، سکوت یعنی .......
نه از قایق نه از قایق مینویسم ، نه از زخم شقایق مینویسم
به یاد لحظه های با تو بودن ، به یاد آن دقایق مینویسم . . .
عصری است غروب آسمان دلگیر است ، افسوس برای دل سپردن دیر است
هر بار بهانه ای گرفتیم و گذشت ، عیب از من و توست ، عشق بی تقصیر است
امشب از آن شب هایی است که ، دلم هوای آغوشت را کرده
افسوس که جز پاهای بغل کرده ام مهمان دیگری ندارم . . .
آن دوست که دیدنش بیاراید چشم / بی دیدنش از دیده نیاساید چشم
ما را ز برای دیدنش باید چشم / ور دوست نبینی به چه کار آید چشم . . .
گر همسفر عشق شدی مرد سفر باش / ورنه ره خود گیر و یکی راه گذر باش
هشدار که یخ تاب تب عشق ندارد / گر بسته ی قالب شده ای فکر دگر باش . . .
بعد از گذشت ِاین همه سال عاشقم هنوز
هر چند اگر نمانده مجال عاشقم هنوز
چیزی شبیه چشم تو پیدا نمی کنم
ابری ترین هوای شمال !! عاشقم هنوز
باید برای عشق دلی دست و پا کنم
نزدیک چشم تو منزلی دست و پا کنم
دارم برای مرگ دل خود نقشه میکشم
باید بگردم و قاتلی دست و پا کنم
صدایت درگوشم زمزمه می شود ونگاهت درذهن مجسم....
ولی من تو را می خواهم نه خیالت را
doaye baran chera?doaye eshgh bekhan!in roozha delha teshnetaran ta zamin.khodaya kami eshgh bebar tanha kami eshgh
توى برگ برگ وجودم * همش از تو مینویسم* تا جدا نشى زقلبم*من بدون تو میمیرم
و چه داستان غم انگیزی است دستی که داس را برداشت،همان دستی است که یک روز در خوابهای مزرعه گندم کاشت
هر گاه صداى جدیدى سلام مى کند!تپش قلب مى گیرم.
من دیگر کشش خداحافظى ندارم مرا ببخش اگه جواب سلامت را نمیدهم
ازشب پرسیدم چه بنویسم برای کسی که دوستش دارم ،گفت : بنویس بی تو فردایی ندارم...
چو عاشق میشدم گفتم ربودم گوهر مقصود را ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد.
فاصله گرچه دستهایمان را جداکرد ولی خوشحالم جرات ندارد به دلهایمان نزدیک شود
اعتبار دوستی شما رو به اتمام است ! برای شارژ مجدد ٬ یک بووووووس بفرستید !! (همراه اول و آخر !!!)
تا کی دل من چشم به در داشته باشد ؟
ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد
آن باد که آغشته به بوی نفس توست
از کوچه ما کاش گذر داشته باشد
همانطور که به زیبایی تو خیره شده ام ، با خود می اندیشم
آیا هرگز فرشته ای را دیده ام که در ارتفاعی چنین پایین پرواز کند ؟
کوچه پس کوچه این شهر تو را می بوید
عطر خوش بوی تنت ناب تر از مُشک و گلاب
بوسه ای از لب شیرین تو شد سهم دلم
این غزل جای من امشب شده بد مست و خراب . . .
باران همیشه می بارد، اما مردم ستاره را بیشتر دوست دارند.
نامردیست آن همه اشک را به یک چشمک فروختن . . .
از تقدیر سرنوشت غمگین مباش
چه بسا سگ هایی بر روی اجساد شیرها رقصیدند
شادی کردند و خود را بزرگ پنداشتند
ولی نمی دانستند شیر، شیر می ماند و سگ، سگ . . .
این بار مبلغ قبض موبایلم خیلی کم شده بود
اما اصلا خوشحال نشدم
هشتصد هزار و ششصد
عددی که تنهایی ام را به رخم می کشید . . .
اون لحظه که گفتی : یکی بهتر از تورو پیدا کردم
یاد اون روزایی افتادم که به ۱۰۰ تا بهتر از تو گفتم من بهترینو دارم . . .
تو مپندار که خاموشی من ذکر فراموشی توست
بلکه هر لحظه دلم مست تماشایى توست . . .
یک عمر قفس بست مسیر نفسم را / حالا که دری هست مرا بال و پری نیست
حالا که مقدر شده آرام بگیرم / سیلاب مرا برده و از من اثری نیست
بگذار که درها همگی بسته بمانند / وقتی که نگاهی نگران پشت دری نیست . . .
گاه می توان براى یک دوست چند سطر سکوت به یادگار گذاشت
تا او در خلوت خود هر طور که خواست آنرا معنا کند . . .
در جهان غصه کوتاهی دیوار مخور / حسرت کاخ رفیق و زر بسیار مخور
گردش چرخ نگردد به مراد دل کَس / غم بی مهری این مردم بی عار مخور . . .
در غم عشق نبودیّ و محبت کردی / این هم از لطف شما بود و نمیدانستیم
من نکردم گله از عهد و وفاداری تو / عهد ما عهد جفا بود و نمیدانستیم
رنج بیعشقی و تنهایی و بیمهری یار / همه تقدیر خدا بود و نمیدانستیم . . .
کاش می شد همدلی را قاب کرد،ساکنان شهر غم را خواب کرد
کاش می شد نور چشمان تو را،جانشین تابش مهتاب کرد . . .
نامه هایم که چراغ قلبت را روشن نکرد !
امشب تمامشان را بسوزان شاید بتوانی تنهایی ات را ببینی . . .
یاد آن روزی که یاری داشتیم / این چنین خوار نبودیم ، اعتباری داشتیم
ای که ما را در زمستان دیده ای با پشت خم / این زمستان را نبین ، ما هم بهاری داشتیم .